دست نیافتنی ها – The Intouchables
دست نیافتنی ها – The Intouchables در مجله تخصصی نقد و بررسی iRev.ir
دست نیافتنی ها (Intouchables)، فیلمی کمدی درام به کارگردانی مشترکالیور ناکاشه و اریک تولدانو است که در سال ۲۰۱۱ در فرانسه ساخته شدهاست. داستان فیلم اقتباسی از یک داستان واقعی است. قصه نویسنده ثروتمندی به نام فیلیپ که در اثر سقوط با چتر معلول می شود و برای پرستاری از خود مردی به اسم دریس را استخدام میکند. دست نیافتنی ها نمونه خوبی از یک کمدی درام ساده و جمع و جور است که مختصات مختلف فیلمنامه نویسی را میتوان در آن جستجو کرد.
فیلم داستان دوستیِ دو مرد با شخصیت هایی کاملاً متفاوت را به تصویر میکشد. این فیلم درباره ی رفاقت است اما مانند بسیاری از فیلم ها رابطه ی دوستی در کنار اتفاقات اکشن پر سر و صدا یا ماجراهای کمدی سطح پایین در درجه ی دوم اهمیت قرار نمی گیرد. «دست نیافتنی ها» از ابتدا تا انتها به سیر پیدایش رابطه ای کم نظیر میان دو شخص کاملاً متفاوت می پردازد. به سختی می شود فیلمی پیدا کرد که در این زمینه به این خوبی عمل کرده باشد.

نقد و بررسی فیلم دست نیافتنی ها – The Intouchables

بازیگران فیلم دست نیافتنی ها – The Intouchables

نقد و بررسی فیلم دست نیافتنی ها – The Intouchables
موسیقی متن بسیار زیبای فیلم “طرد شدگان” اثری از لودوویکو ایناوودی
Fly
لینک دانلود مستقیم
کیفیت : ۱۲۸kbps / حجم : ۳٫۰۶ MB
Una Mattina
لینک دانلود مستقیم
کیفیت : ۱۲۸kbps / حجم : ۶٫۱۲ MB
Ludovico Einaudi – Una Mattina
لینک دانلود مستقیم کل آلبوم
کیفیت : ۱۹۲kbps / حجم : ۷۷٫۶ MB
Ludovico Einaudi, VA – Intouchables 2011
ویدیوهایی از فیلم دست نیافتنی ها – The Intouchables
بررسی مووی مگ

رابطه بین دریس و فیلیپ هر چند تازه نیست ولی جالب است. دو مرد از دو دنیای بشدت متفاوت: فیلیپ که مردی روشنفکر، پولدار، عاشق هنر و موسیقی کلاسیک است در مقابل او دریس جوانی فقیر، با سو سابقه، گستاخ و بی ادب و بشدت رک. با وجود تفاوت هایی که این دو دارند به نوعی مکمل همدیگرند فیلیپ دریس را از پوچگرایی بیرون می کشد و به زندگی او مسیری می دهد در عوض دریس هم موجی نو در دنیای کسل کننده فیلیپ ایجاد می کند.
فیلم بطور مداوم تفاوت های دو قشر را به چشم می کشد ولی ابدا قصدش نقد اجتماعی یا چیزی شبیه آن نیست بلکه فقط می خواد شما را بیشتر به عمق این دوستی بکشاند و مفهوم ساده این دوستی را برایتان لذت بخش تر کند.
جدا از طنز گذرای فیلم که متشکل از شوخی های بامزه و گاه و بی گاه دریس و متلک پرانی های او است، فیلم از یک طنز کلی جالب بهره می برد که بجای تزریق ناگهانی، قدم قدم به مخاطب القا می شود و تمام فیلم را می پوشاند. بهتر است اینگونه گفته شود که فیلم سعی دارد یک ایده کلی را که قرار است مخاطب را با آن بخنداند با حوصله بسیار با اثبات و تحلیل نشان می دهد و تماشاگر را بطور غیر مستقیم به سوی یک نتیجه گیری خنده دار سوق می دهد. مثل بحث های نقاشی مدرن که بین دریس و فیلیپ رخ می دهد.
فیلم بطور هوشمندانه روایات فرعی را نقل می کند و به هیچ عنوان اجازه نمی دهد به داستان اصلی صدمه وارد کند از طرفی این داستان های فرعی طوری در فیلم گنجانده می شود که فیلم از حالت مستند گونه در آمده و حالت سرزنده بخود پیدا می کند.
« فرانچس کلوزت » در نقش فیلیپ ظاهر شده او تصویری قابل درک را از یک مرد که هیچ بهانه ای برای زندگی ندارد را خلق کرده. کاراکتر « عمر سی »، دریس، نقش فعال تری در فیلم دارد. تنها چیزی که می توان گفت این است که سی بازی بی نظیری ارائه داده است. به لطف اکتینگ گیرای کلوزت و سی شخصیت ها بسیار قابل لمس اند و مطمئنا هر مخاطبی می تواند با هر دو آنها همزاد پنداری کند.
موسیقی فیلم بهترین موسیقی سال قبل است. موسیقی با نفوذ در کالبد فیلم تبدیل به یکی از المان های اصلی در ایجاد حس در تماشاگر می شود. در دقایق نهایی که فیلم تا حدی از کمدی فاصله می گیرد و بیشتر بر درام متمرکز می شود موسیقی نقشی عجیب ایفا می کند و نهایت تاثیر را بر مخاطب می گذارد.
از نقد های منتقدان آمریکایی متاسفانه نامید شدم. بعضی ها سعی کرده اند از فیلم لایه هایی را استخراج کنند که اصلا وجود ندارد یا مفهوم هایی را بیرون بکشند که به هیچ وجه مقصود فیلم نیست و بحث هایی نظیر نژاد پرستی و … پیش کشیده و مورد تحلیل منتقدان قرار داده اند. ولی بنظر بنده « طرد شدگان » یک فیلم ساده با فیلمنامه ای بسیار جمع و جور است.
ارمغان این فیلم یک حس مانند خود فیلم است که نمی توان آن را بسادگی فراموش کرد و نادیده گرفت: ساده و زیبا!

بررسی سینمای خانگی من
حتماً این فیلم زیبا و تأثیرگذار را ببینید. داستان آنچنان با احساسات آدم بازی می کند که چشم برداشتن از فیلم، تقریباً کار غیرممکنی ست. داستانی احساسی و عمیق درباره ی دوستی دو آدم و تأثیر متقابلی که روی همدیگر می گذارند؛ دریس، دوباره شور و نشاط و سرزندگی را به دنیای ساکن و بی حرکت فیلیپ تزریق می کند و فیلیپ، باعث می شود دریس ذوق هنرمندانه ی خود را به بلوغ برساند و کمی از رفتار خشن و بی نزاکتش فاصله بگیرد و فیلم به خوبی این سیر تغییر رفتار دو شخصیت را به بیننده القا می کند طوریکه می توانیم با تمام وجود حسش کنیم. زیبایی کار دو کارگردان و نویسنده ی اثر این است که به هیچ عنوان سعی نمی کنند اشک تماشاگر را در بیاورند و به شکلی احساسی به ناتوانی فیلیپ نزدیک شوند و به قول معروف کاری کنند که تماشاگر حس ترحمش نسبت به فیلیپ تحریک شود و در نتیجه این شکلی بخواهند تماشاگر را پای فیلم نگه دارند. کاری که دقیقاً دریس انجام می دهد.
او هیچ وقت نسبت به وضعیت فیلیپ دلسوزی نمی کند و اتفاقاً همین نکته است که باعث می شود توجه فیلیپ به دریس جلب شود و او را برای پرستاری از خودش برگزیند. صحنه ی بامزه ای در کار وجود دارد که بر این گفته ی من صحه می گذارد: آبِ جوش به شکلی ناگهانی روی پاهای فیلیپ می ریزد و دریس با تعجب به چهره ی بی تفاوت فیلیپ نگاه می کند که انگار هیچ اتفاقی برایش نیفتاده و برای اینکه حس کنجکاوی خود را فرو بنشاند، آب جوش داخل قوری را روی پاهای فیلیپ خالی می کند. این صحنه های جذاب و در عین حال بامزه، همراه با بازی های فوق العاده ی دو بازیگر اصلی، باعث می شوند فیلم به ورطه ی احساسات گراییِ بی دلیل نیفتد و به همین علت وقتی تمام می شود، شخصیت ها تا مدت ها همانطور زنده و جاندار، در ذهنمان به زندگی ادامه می دهند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*اشاره به فیلم آلخاندرو آمنابار
بررسی تابناک
فرانسویها در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ پرمخاطب ترین فیلم فرانسوی زبان تاریخ سینما را تماشا کردند و البته دیگر کشورهای اروپایی و آسیا نیز در لذت بردن از تماشای این اثر سهیم شدند تا «غیرقابل لمس ها» رکورد تاریخی پرفروشترین و پرتماشاگرترین فیلم فرانسوی تاریخ که پیش از این در اختیار «سرنوشت شگفت انگیز املی پولن» بود و همچنین پرفروش ترین فیلم غیرانگلیسی زبان تاریخ که متعلق به «ببر خیزان، اژدهای پنهان» بود، را بشکند. با این اوصاف آیا می توان از کنار چنین فیلمی به سادگی گذر کرد و تماشایش را از دست داد؟
به گزارش «تابناک»، در سالی که «آرتیست» فیلم بلند صامت فرانسوی ها در اسکار درخشید و توجه منتقدان را به خود جلب کرد، فرانسوی درگیر یک فیلم بلند دیگر نیز بودند؛ فیلمی که هم در گیشه و هم از نگاه بسیاری از منتقدان نه تنها مهم تر از «آرتیست» که یکی از برترین فیلم های تاریخ این کشور طبقه بندی شد و منتقدان امتیازات بالایی برای این فیلم در نظر گرفتند. «غیرقابل لمس ها / The Intouchables» همان فیلمی است که در سال ۲۰۱۱ برای نخستین بار به نمایش درآمد اما اوج توجه به این کمدی-درام به سال ۲۰۱۲ باز می گردد.

در فرانسه حدود ۴۰ میلیون نفر به تماشای این اثر نشستند و ۱۶۰ میلیون دلار از فروش این فیلم در گیشه های فرانسه ثبت شد و آلمانی ها با ۷۹ میلیون دلار، اسپانیایی ها با ۲۱ میلیون دلار، ایتالیایی ها با ۱۹ میلیون دلار، ژاپنی ها با ۱۸ میلیون دلار، هلندی ها با ۱۲ میلیون دلار و مردم کره جنوبی با یازده میلیون دلار، با فروش های هشت رقمی بیشترین استقبال را از این اثر کردند.

فیلمنامه «غیرقابل لمس ها» علاوه بر آنکه واجد داستانی با ویژگی ها بین المللی و قابل درک توسط ملل مختلف است، دارای اطلاعات کافی برای تماشاچی درباره نقش ها، موقعیتشان نسبت به دیگران و البته محیط این مواجهه است و تقریباً تمامی کاراکترهای اصلی در طول ۱۱۲ دقیقه زمان این فیلم معرفی می شوند و به شخصیت و فرجامشان پرداخته می شود.

در کنار فیلمنامه و کارگردانی قابل تحسین این کمدی-درام که مملو از نگاه های خلاقانه و دست اول است، بازیهای درخشان زوج «فرانسوآ کلوزه» بازیگر نقش مرد اشراف زاده و «عمر سی» بازیگر نقش سیاه پوست، سهم بسیار بالایی در ریتم مناسب این فیلم داشته و تضاد این دو شخصیت به مدد تغییر رفتار نامحسوس و آهسته آهسته شان بدون آنکه برای مخاطب ناملموس و غیرطبیعی جلوه کند، به رفاقت و دوستی عمیقی مبدل می شود که تماشاچی نه تنها باورش می کند که حتی هم ذات پنداری با شخصیت ها دارد.

قطعاً پس از تماشای نسخه کاملش به این نتیجه خواهید رسید که نقدهای غیرمنصفانه نشریات آمریکایی نظیر ورایتی که در تخریب گیشه این فیلم در آمریکا سهم اساسی داشتند و در یکی از آنها بازی «عمر سی» را به میمونی دست آموز برای خنداندن اربابش تمثیل کرده بودند، تا چه حد بی رحمانه بوده است.

بررسی نقد فارسی
در ابتدای فیلم «طرد شده گان/ The Intouchables» نوشته ای ظاهر می شود و به ما اطلاع می دهد این فیلم “بر اساس یک ماجرای واقعی” ساخته شده است. «طرد شده گان» فیلم خیلی خوبی ست، فیلمی دلگرم کننده، خنده دار و روحیه بخش. اما تأثیرگذاری و قدرت فیلم به میزان وفاداری (یا عدم وفاداری) آن به اصل ماجرا ارتباطی ندارد. پس زیاد در فکر این نباشید که ببینید کجای داستان با اتفاق اصلی تفاوت دارد. از اینکه اصل و نسب یکی از شخصیت های اصلی در فیلم متفاوت از شخصیت واقعی ست، پریشان نشوید. از این فیلم به همین شکل که هست لذت ببرید و زیاد درگیر این نباشید که این فیلم داستانی تا چه حد واقعگرایانه عمل کرده است. این از آن نوع فیلم هاست که می تواند مانند شامپاین بیننده را گیج و سرخوش کند.
«اریک تولدانو/Eric Toldeano» و «الیویه ناکاش/Olivier Nakache» مشترکاً مسئولیت نگارش فیلمنامه و کارگردانی فیلم را بر عهده داشته اند. فیلمنامه ی اثر با هوشمندی از ساختار کمدی های عاشقانه بهره می جوید تا دوستیِ (افلاطونی و عاری از میل جنسی) دو مرد با شخصیت هایی کاملاً متفاوت را به تصویر بکشد. کوچکترین اثری از کشش جنسی میان دو شخصیت اصلی فیلم وجود ندارد، با این وجود رابطه ی آنها تابع احساس محبت و رفاقت است. این فیلم راوی دوست داشتن و محبتی ست فارغ از مسائل عشقی که میان دو مرد غیرهمجنس گرا به وجود می آید و به رابطه ی صمیمانه و عمیقی منجر می شود که به ندرت خارج از دنیای سینما دیده می شود. این فیلم درباره ی رفاقت است اما مانند بسیاری از فیلم ها رابطه ی دوستی در کنار اتفاقات اکشن پر سر و صدا یا ماجراهای کمدی سطح پایین در درجه ی دوم اهمیت قرار نمی گیرد. «طرد شده گان» از ابتدا تا انتها به سیر پیدایش رابطه ای کم نظیر میان دو شخص کاملاً متفاوت می پردازد. به سختی می شود فیلمی پیدا کرد که در این زمینه به این خوبی عمل کرده باشد.
فیلیپ (با بازی Francois Cluzet) از گردن به پایین فلج است. او با وجود اینکه مجبور است زندگی خود را روی صندلی چرخدار بگذارند و از گردن به پایین اندام خود هیچ حسی ندارد، به طرز جالب توجهی به خوبی با وضعیت خود کنار آمده است. او آنقدر ثروتمند هست که بتواند از پس هزینه ی مراقبت های بیست و چهارساعته بربیاید و با کمک یک منشی، یک پرستار و یک مراقب زندگی نسبتاً پرباری را می گذراند. وقتی بر حسب شرایط مجبور می شود جانشینی برای مراقب قبلی اش پیدا کند، چندین داوطلب با خصوصیات معمول و لازم برای این شغل نزد او می آیند و او با آنها مصاحبه می کند، اما در میان این افراد یک شخص عجیب و غریب هم حضور دارد. این شخص جیب بر خیابان خواب و سوءاستفاده جویی به نام دریس ( با بازی Omar Sy) است. او تنها به این دلیل درخواست مصاحبه ی شغلی داده تا به مأموران دولتی اثبات کند که واقعاً دنبال کار می گردد و به این ترتیب بتواند از نوعی خدمات دولتی که معادل فرانسوی بیمه ی بیکاری هستند، بهره مند شود. فیلیپ تحت تأثیر روش غیرعادی دریس در طی مصاحبه قرار می گیرد و او را استخدام می کند. خیلی زود، بعد از پشت سر گذاشتن چند مورد بگومگو، میان آن ها رابطه ای عمیق به وجود می آید و پایه های رفاقتی کم نظیر بنا می شود. احترام قائل شدن دوجانبه، علاقه ی شدید به اتومبیل های سریع و تفاوت ذائقه ی موسیقی آن ها به این رابطه قوت می بخشند. فیلیپ عاشق موسیقی کلاسیک است؛ دریس طرفدار پر و پاقرص گروه آمریکایی «Earth, Wind & Fire» است که در سبک R&B فعالیت می کنند.
«طرد شده گان» سرشار از لحظات خلاقانه است، از آن دست صحنه هایی که به یادمان می آورند تماشای اتفاقات روی پرده ی سینما می تواند چقدر لذت بخش باشد. با سرعت راندن دریس و فیلیپ در بزرگراه در حالیکه ترانه ی «September» از رادیو پخش می شود، رقص نمایشی دریس در جشن تولد رسمی فیلیپ، صحنه ای که دریس در نقش آرایشگر فیلیپ ظاهر می شود، یا واکنش دریس وقتی اولین اپرای عمرش را می بیند، فیلم سرشار از چنین لحظات فوق العاده ای است. طنز و درام به خوبی در تعادل قرار گرفته اند. فیلم در هیچ کجای خود بیش از حد احساساتی پیش نمی رود، اما با وجود خنده های گاه و بیگاه، نمیتوان این فیلم را سراسر کمدی دانست. فیلم برای شخصیت ها و شرایط آنها احترام قائل است.
«طرد شده گان» از چاشنی سبک فیلم های آمریکایی بی بهره نیست و این بدان معناست که اگر موضوع زیرنویس داشتن فیلم را درنظر نگیریم (این فیلم به زبان فرانسوی ساخته شده است) احتمال موفقیت فیلم در گیشه های سینماهای آمریکا زیاد است. به نظر می رسد کارگردانان فیلم تحت تأثیر سینمای هالیوود باشند. یکی دیگر از خصوصیات «طرد شده گان» این است که از گنجاندن داستان های فرعی بیش از حد در سیر اصلی روایت اجتناب می کند. در کنار سیر پیدایش رفاقتی که در مرکز ماجراست، اتفاقات دیگری هم رخ می دهند اما تمام آنها در پیش زمینه نگاه داشته شده اند.
مانند سایر کمدی های عاشقانه و فیلم هایی که به رفاقت می پردازند، بازیگران و جذبه و کشش میان آنها پایه و اساس باقی اجزای فیلم است. در این فیلم، هر دو بازیگر اصلی فوق العاده عمل کرده اند. آنها شخصیت را درک کرده اند، نقش را زندگی می کنند و در رابطه ی دوطرفه ی شخصیت ها صمیمتی خالصانه به نمایش می گذارند. Francois Cluzet بازیگر کهنه کاری ست و در کارنامه ی هنری او در سایت IMDb بیش از ۹۰ اثر ثبت شده است. کسانی که اهل جشنواره های هنری باشند فوراً چهره ی او را به جا می آورند، اما تابحال فیلمی با نقش آفرینی او در قاره ی آمریکا اکران نشده که در گیشه (و خارج از محل نمایش فیلم های هنری) موفقیت چشمگیری کسب کند. Omar Sy هم مانند او کارنامه ی هنری پرباری دارد اما زیاد در آمریکای شمالی شناخته شده نیست. این بازیگران شایستگی آن را دارند که بابت موفقیت خود مورد تشویق قرار بگیرند. «طرد شده گان» روح و گرمی و اساس طنز خود را مدیون این دو نفر است.
هنگامی که در نوامبر سال ۲۰۱۱ «طرد شده گان» در فرانسه به نمایش درآمد، با موفقیت بی نظیری روبرو شد. فیلم نه تنها در گیشه موفق بود، بلکه نامزد نه جایزه ی سزار هم شد و یکی از جایزه ها را (بهترین بازیگر مرد برای Omar Sy) از آن خود کرد. شرکت وینشتاین تصمیم گرفته تا از این فیلم برای رقابت همزمان با فیلم های بزرگ اکران تابستانی ۲۰۱۲ آمریکا استفاده کند. این فیلم از آن گونه آثاری ست که می تواند به خوبی از عهده ی این نقش بربیاید. در مقایسه با فیلم هایی که اغلب در مجتمع های سینمایی تجاری به نمایش در می آیند، این فیلم لحظات لذت بخش متفاوت و ملایم تری پیش روی مخاطب می گذارد. بیشتر فیلم هایی که در ماه های مِی و ژوئن اکران می شوند تنها به صحنه های اکشن و جلوه ویژه تکیه دارند، اما «طرد شده گان» در این میان یک مورد استثنایی و برجسته است که آنقدر ارزش دارد که تنها به همین دلیل هم که شده به تماشای آن برویم.
بررسی نقد فارسی
ماه پیش وقتی که «دست نیافتنی ها» به نمایش درآمد یک کمدی فرانسوی سطح پایین و خنثی به نظر آمد، فیلمی با بودجه کم که بازیگرانش در خارج از فرانسه شناخته شده نبودند. داستانی درباره یک ثروتمند کسل کننده فلج و یک سابقهدار خوش قریحه که به عنوان مستخدمش کار میکند.
ولی بعد از چهار هفته از شروع نمایش، فیلم بیش از ۱۱ میلیون تماشاگرکه تقریبا برابر ۱۷ درصد جمعیت فرانسه بود را به خود جلب کرد، و منتقدان میگویند که به زودی جای «به استیکز خوش آمدید» را به عنوان پر فروش ترین فیلمهای فرانسه خواهد گرفت. این فیلم که گاه سبک کمدی هرج و مرج دار، گاه غمگین ولی همیشه جذاب برای مخاطب است، از آغاز نمایش در اول جدول فروش در فرانسه بوده و از فیلمهای پرفروشی همچون «تنتن» استیون اسپیلبرگ و «سه گانه گرگ و میش: طلوع نو-قسمت اول» جلو زده است.
اریک تولدانو با که فیلم را با الیور ناکاشه کارگردانی کرده است گفت:« واقعا غافلگیر کننده بود.» این فیلم بدون مراسم به نمایش درآمد و تولدانو اضافه کرد «ما انتظار نداشتیم که این چنین پرطرفدار شود.»
«دست نیافتنی ها» بر اساس یک داستان واقعی از فیلیپ پوزو دی بورگو است، یک تاجر ثروتمند که بعد از سانحه چتربازی فلج شد و مستخدمش عبدل سلو، یک الجزایری الاصل بیکار ساکن محلهای سطح پایین در حومه پاریس. (آقای سلو در این فیلم با یک سیاهپوست جوان ساکن پروژه های اسکان عوض شده است.)
فیلمنامه روی رابطه این دو تمرکز دارد. فیلیپ که فرانسوا کلوزه نقش او را بازی میکند یک مرد بافرهنگ و مودب است که به موسیقی کلاسیک گوش میدهد نامههای عاشقانه پر از شعر مینویسد. نقطه مقابلش دریس که توسط عمر سای بازی میشود یک فرد پر انرژی است که ماری جوآنا میکشد و زمین و باد و آتش را دوست دارد و از چینی ها پیامک دریافت می کند. شخصیتها به دلایل مختلف گمشده و تنها هستند و در آخر به هم کمک میکنند تا زندگیشان غنی شوند.
اخیراً در سرمقاله لوموند درباره این فیلم نوشته شده است: « این داستان سیاهپوست قد بلند و سفیدپوست کوچک خندهدار و ظریف است و موفقیتی کامل به شمار میآید.» بعضی از منتقدان حتی طنز سرزنده «دست نیافتنی ها» را با فیلمهای فرانک کاپرا مقایسه کردهاند.
امانوئل اتیس، رئیس دانشگاه آوینیون که جامعه شناس است و در سینما تخصص دارد، در مصاحبه ای گفته است: « خوب نوشته شده و خوب گفته شده است. فیلم حرف های زیادی درباره ارزش همیشگی زندگی در تفاهم دارد.»
حق پخش فیلم حال در ۴۰ کشور فروخته شد که شامل آمریکا هم میشود و قرار است در تابستان در آن کشور به نمایش در بیاید. هاروی واینشتاین تهیه کنندهای که فیلم فرانسوی «هنرپیشه» را نیز برای نمایش بر پرده سینماهای آمریکا پیش خریده، به تازگی حقوق بازسازی فیلم را خرید.
به گفته آقای اتیس: «فیلم مردم را به هیجان آورد. مردم وقتی از سینما بیرون میآیند، تکان خوردهاند، با این احساس که آدمهای فوقالعادهای را دیدهاند.»
منتقدان فیلم را به خاطر طنز گستاخانه و پیام انسانی آن و توانایی فیلم برای برخورد شاد با مقوله ناتوانی جسمی ستوده اند. ولی فیلم به صورت عمدهای بر روی طبیعت جسور دریس که نقش کلیشهای یک بازنده نادان را از حاشیه شهر بازی میکند، تکیه دارد. فیلیپ در صحنه ای از دریس میپرسد که آیا میداند هکتور برلیوز (یک موسیقیدان فرانسوی) کیست و دریس با تمسخر جواب میدهد که برلیوز محلهای در شهر زادگاهش است و این توقع مردثروتمند را در مورد این که حتی اسم آهنگساز را نشنیده است، به بازی می گیرد.
منتقدان فرانسوی «دست نیافتنی ها» را برای جملات قصار با روح آن و بازی چشمگیر و پرانرژی آقای سای مورد ستایش قرار داد هاند و فیلم را پادزهری برای کسالت ناشی از رکود اقتصادی نامیدهاند. فیلمی از دسته فیلمهای مفرح «به سبک فرانسوی»، آن هم در کشوری که – لااقل از نگاه خارجی ها- کمتر در هنر کمدی مهارت دارد.
عده زیادی قبول کرده که روایت فیلم و ضرباهنگ جاندار آن در تضاد با طنزهای ساده و فیلمنامه های اغلب درهم و برهم کمدیهای سنتی فرانسوی است.
منتقد فیگارو درباره این نوشته است: «فیلمنامه که از زمان موج نو تاکنون به غفلت سپرده شده، دوباره اهمیت پیدا کرده است.» این اشاره ای است به مقررات مرسوم موج نو در دهه ۱۹۶۰ که به نوشته فیلیپ لابرو، ستون نویس فیگارو، فیلمسازان در آن «برتری مطلق میزانسن را ستایش کردند و بر کسی پوشیده نیست که از فیلمنامه بیزار بودند.» وی خاطرنشان کرده است که «دست نیافتنی ها» از کمدی های تنبل و عامیانهای همچون «اردو زدن» محصول سال ۲۰۰۶ درباره افرادی که در جنوب فرانسه چادر زده بودند، بسیار فاصله دارد. «دست نیافتنی ها» برای منتقدان بلند پرواز، نمونه ای از نوع جدید کمدی فرانسوی است و حاکی از سر بر آوردن نسلی از فیلمسازان و تهیه کنندگان که مشتاق هستند داستان را به شکلی واقعگرایانه بگویند و مضامین اغلب دراماتیک را به نرمی به سخره بگیرند.
در سالهای اخیر چندین کمدی تلخ و شیرین -«کمدیهای دراماتیک»- با روایتهای قوی با موفقیت قابل ملاحظهای روبرو شدند؛ از جمله «دروغهای سفید کوچک» سال پیش که در مورد دوستی بود و داستانش در یک خانه مسافرتی می گذشت و «اعلام جنگ» امسال که یک زوج غیرعادی درگیر با سرطان فرزندشان را به نمایش گذاشت و به عنوان نماینده فرانسه برای بهترین فیلم خارجی به آکادمی اسکار معرفی شد.
به نظر کارگردان، آقای تولدانو، تماشاگران فرانسوی جذب فیلمهای کمدی جسورانه تر و حتی گستاخانه تر می شوند. «آنها از سریالهای آمریکایی که بیشتر سرگرم کننده هستند تا چالش برانگیز خسته شدهاند.»
ولی از «دست نیافتنی ها» همچنین به خاطر تصویر آرمانگرایانه ای که از دنیای بدون شکاف های طبقاتی میدهد، جایی که یک اشراف زاده میتواند با یک سابقه دار دوست شود، انتقاد شده است. روزنامه لیبراسیون «دیکتاتوری احساسات را به عنوان پوششی برای نبود مطلق فکر» تقبیح کرده و ورایتی به چیزی که آن را نژاد پرستی بدوی فیلم نامیده، اشاره کرده و دریس را به عنوان « نقشی که از سیاه بازی های دوران قدیم دور نشده» توصیف کرده است.
نویسنده ورایتی اضافه کرده که فیلم « که نوعی نژادپرستی از جنس «کلبه عموتام» را نشان میدهد که امیدوار بودیم دیگر هرگز روی پرده سینماهای آمریکا نبینیم..»
بررسی نقد فارسی
اریک تولدانو و الیور ناکاشه فرانسوی که «دست نیافتنی ها» را بطور مشترک نوشته و کارگردانی کرده اند، اگرچه هرگز برای ظرافت و نکته سنجی شان شهرتی به هم نزده اند، هرگز فیلمی زننده مثل «دست نیافتنی ها» نساختهاند، که نوعی نژادپرستی از جنس «کلبه عموتام» را نشان میدهد که امیدوار بودیم دیگر هرگز روی پرده سینماهای آمریکا نبینیم. کمپانی واینشتاین که حقوق بازسازی فیلم را خریده باید دوباره آن را تا حد زیادی بازنویسی کند تا این کمدی تکان دهنده را قابل قبول سازد. این کمدی در مورد یک مرد سفید پوست ثروتمند فلج است که یک مرد سیاه را از محلههای ارزان نشین استخدام میکند تا مستخدمش باشد، و در حین آشنا شدن با یک «فرهنگ»، یاد میگیرد که خودش راحتتر باشد. متاسفانه این داستان بیمعنی در اروپا یک موفقیت تمام عیار است.
«دست نیافتنی ها» با افتخار اعلام میکند که بر اساس یک داستان واقعی است هر چند مستخدم داستان واقعی یک عرب بوده است نه سیاهپوست. فیلیپ (فرانسوا کلوزه) که ثروت زیادی دارد سالها پیش در حین چتر بازی دچار سانحه شده است و نمیتواند بدنش را از گردن به پایین حرکت دهد. همسرش فوت کرده است و دختر خواندهاش الیزا (آلبا گایا بلوجی) یک نوجوان بیش از حد مغرور است. خدمتکاران فیلیپ از او در خانه اش که مثل پیله ای در محله ای مرفه نشین است، نگه داری می کنند.
ولی فیلیپ هر روز مستخدمانش را عوض میکند. دریس (عمر سای) که بعد از شش ماه زندان برای سرقت تازه آزاد شده است، برای استخدام مراجعه میکند. او فقط آمده است تا بر روی برگهاش یک امضا برای رد استخدام بگیرد تا شامل حقوق بیکاری شود. ولی فیلیپ در کمال تعجب منشی خصوصیاش ماگالی (آدری فلورت) دریس خونسرد و استخوانی را استخدام میکند، چون میداند که حداقل سرگرمش میکند.
رفتار دوست داشتنی و تاثیرگذار دریس، داشتن او را برای فیلیپ ضروری میکند. دریس فیلیپ را تشویق می کند که عاشق شود و با رفتارهای ناشیانه ولی سرگرم کنندهاش به خانه کسل کننده او هوایی تازه میدمد. فیلمسازان طبق معمول آثارشان («آن روزهای شاد»، «با هم چقدر خوشحالیم…») مقادیر زیادی از لطیفه ها را روی هم انباشته اند و نیش و کنایه های نخ نما شده ای درباره هنر مدرن، اپرا و فرهنگ «سطح بالا» (فیلم «مکان های مبادله» جان لندیس را تصور کنید ولی با ظرافت کمتر) را با این ایده بسیار کهنه که فقط یک سیاهپوست از محلههای پایین شهر تمیتواند این قبیل مسائل را به تمسخر بگیرد.
در حقیقت با دریس مثل یک میمون نمایشی برخورد میشود (با همه جنبه های نژاد پرستانه ای که این اصطلاح تداعی می کند) که با جایگزین کردن ویوالدی با «سرزمین عجایب بوگی» و نشان دادن حرکات خود در پیست به سفیدپوستان مغرور یاد میدهد که چگونه خاکی شوند. این واقعا دردآور است که ببینیم سای که بازیگر کاریزماتیک و شوخی است در نقشی بازی میکند که از نمایش های سیاه بازی قدیم که برای سرگرم کردن ارباب از همه کلیشه هایمربوط به طبقه و نژاد استفاده می شد، فاصله ای ندارد.
بدترین جای فیلم وقتی است که دریس یک کت و شلوار میپوشد و ماگالی به او میگوید که شبیه اوباما شده است؛ انگار تنها سیاهپوستی که حق دارد کت و شلوار بپوشد، رئیس جمهور است. ناراحت کننده تر از همه اینکه نویسندگان از این حرف قصد شوخی و خنده را داشتهاند. (توجه داشته باشید که سای هیچ شباهتی به اوباما ندارد.)
تمام اینها قرار است خنده بگیرند و از آنجا که سای بازیگر خوبی است و لطیفهها را به ندرت خراب می کند، «دست نیافتنی ها» ممکن است تماشاگر بیملاحظه را با یک لبخند همهگیر فریب دهد. موسیقی گاه و بیگاه فیلم به شکلی بی شرمانه عواطف را باه بازی می گیرد بازی میکند و گاهی ترانه های برگزیده جو را آماده میکند. نینا سیمون که به زودرنج بودن معروف است از اینکه ترانه « Feeling Good» او در این فیلم پخش میشود، راضی نخواهد بود.
بررسی نقد فارسی
آغاز فیلمنامه دست نیافتنی ها با سکانسی رقم میخورد که بعدا درمییابیم متعلق به اواخر ماجرا است: فصلی که در آن دریس، خدمتکار فیلیپ، با سرعت بالای اتومبیل، پلیس را به دنبال خود میکشاند و با جاروجنجال و شلوغبازی، وانمود میکند که فیلیپ در حال مرگ است و دارد به درمانگاه میرساندش و بدینترتیب، پلیس با اسکورت او را تا درمانگاه همراهی میکند. بعد از این سکانس، قصه از آغاز خودش روایت میشود و حکایت چگونگی آشنایی دریس و فیلیپ و مابقی ماجراها به ترتیب به اطلاع مخاطب میرسد. چرا نویسندگان فیلمنامه، پیرنگ را با این سکانس شروع میکنند؟ مگر نمیشد با همان مطلع آغازین، داستان را رقم زد و یا از بین دهها گزینه محتمل، سکانسی دیگر را برگزید؟
این سوال در واقع ناظر به فرایندی است که بحث خلاقیت را در فن فیلمنامه نویسی پیش میکشد. انتخاب این سکانس برای آغاز فیلمی درباره تحول یک مرد متمول در معاشرت با جوانی متعلق به طبقات فرودست جامعه، می تواند کارکردهای مختلفی داشته باشد که از آن بین به دو مورد در این مجال اشاره میشود. نخست آنکه این سکانس پتانسیل زیادی برای برانگیختن کشش مخاطب نسبت به تعقیب داستان دارد. حقه بازی دریس و فیلیپ در مواجهه با پلیس، احتمالات زیادی را در ذهن مخاطب برمیانگیزد که برای اثباتشان، نیاز زیاد به پیگیری مابقی داستان شکل میگیرد: آیا این دو بزهکارند؟ آیا با معمایی بغرنج مواجه هستند؟ آیا از فضای خاصی در حال گریزند یا به مقصد خاصی شتابان هستند؟ جدا از انگیزهسازی برای مخاطب، این سکانس واجد نکته مهم دیگری نیز هست که به نوعی جوهره داستان را دربردارد: پویایی در مقابل رکود و انفعال. اتومبیل دریس در میانه ترافیک ابتدا متوقف مانده است. اما ناگهان با قانونشکنی دریس در سرعت بالا و لایی کشیدن در وسط بزرگراه و گذشتن از مقررات ترافیک، اتومبیل شتاب میگیرد و بعدا با فضایی شوخمانند حتی پلیس هم پشت سر گذاشته میشود. این اوضاع، در واقع درونمایه خود داستان اصلی است. موضوع فیلمنامه درباره مردی معلول و ثروتمند است که زندگی یکنواختی را در فضای هنجاری زندگیاش میگذراند و ناگهان با ورود سیاهپوستی از قشر پایین اجتماع به عنوان خدمتکارش، زندگیاش رو به تحول گذاشته میشود و شتابی آکنده از سرخوشی و نشاط به خود میگیرد؛ و این روند دقیقا همان مسیری است که در سکانس آغازین ترسیم شده است.
دست نیافتنی ها عمده فضای خود را در همین پیکره تضادآلود شکل میدهد و بضاعتهای کمدی خود را هم بر پایه تضادها استوار میسازد. از نکتههای ظاهری مانند تفاوتهای فیزیکی در شخصیت اصلی فیلمنامه (مانند سیاهی و سپیدی رنگ پوست، جوانی و میانسالی، پرتحرکی و معلولیت، فقر و ثروت، اصالت فرانسوی و نژاد مهاجر سنگالی) که بگذریم، روند داستان با مخدوش ساختن نمودهای زندگی بورژوازی از طریق ریشخندهای سپهر فرودستانه نقاط اوجش رقم میخورد؛ ریشخندهایی که صرفا نه از باب تمسخر، بلکه از معبر انتقادهایی کنشمندانه متجلی میشود. دریس با همین خدشهآفرینیها، زندگی فیلیپ را تحت تأثیر قرار میدهد: نقاشی هنری آبستره را با رنگآمیزیهای خود بر تابلو هجو میکند، موسیقی کلاسیک را با موزیک عامه پسند به حاشیه میراند، تئاتر روشنفکرانه را با خندههای خود به مضحکه برگزار میکند، و حتی نامه نگاریهای شاعرانه فیلیپ به زنی ناشناس را مورد سوال قرار میدهد و به جایش مکالمه ساده تلفنی و قرار حضوری را پیشنهاد میکند و بدین ترتیب آداب معاشرت این طبقه را نیز به چالش میکشد.
نویسندگان فیلمنامه، بیشترین فضای کمیک کار را با همین تضادهای موقعیتی گسترش میدهند که از مصداقهای هوشمندانهای بهرهمند است و از آب جوشریختن دریس بر پای فیلیپ برای امتحان بیحسی پای معلولش گرفته تا شباهتسازی آدمها به چهرههای تیپیکال و یا مشهور (دریس به اوباما، راننده متخلف به پاتریک سوایزی، فیلیپ ریشدار به ویکتور هوگو و…تشبیه میشوند)، موقعیتهای مفرح و سرخوشانهای آفریده میشود. اما نکته اساسی اینجا است که دست نیافتنی ها تنها یک اثر کمدی نیست و بخشهای عمدهای از داستان، در ژانر درام سپری میشود. فیلمنامه نویسان همانطور که از تضادها برای کمدی بهره گرفته اند، از پیوندها برای خلق فضاهای عاطفی استفاده کردهاند. فیلم تقریبا تا زمانی که دریس نزد فیلیپ است، وجه غالبش کمیک است، اما بعد از آنکه یادمانهای مشترک بین این دو شخصیت تبلور پیدا میکند، ابعاد دراماتیک کار شکل میگیرند. انگار که دریس جای فرزند نداشته فیلیپ را میگیرد و فیلیپ نیز با توجه به اینکه دریس از والدین واقعیاش در کودکی جدا شده است، موقعیت پدرانهای برای او پیدا میکند. زمانی که افراد دیگری جایگزین دریس میشوند، ناسازگاری فیلیپ با آنها در همین مسیر معنا پیدا میکند و در عین حال دریس نیز در برخوردهای اجتماعی بعد از دوران استخدامش برای فیلیپ، مانند تذکر متمدنانه به راننده متخلفی که جلوی پارکینگ توقف کرده یا کمک به مادرش یا هشدار به خلافکارانی که برادرش گرفتارشان است، تحول خود را نشان میدهد. این روند به خوبی دگرگونی شخصیتی دو کاراکتر اصلی داستان را متجلی میکند که یکی از مهمترین بخشهای فن فیلمنامه نویسی نیز هست.
بررسی نقد فارسی
از دو دید میشد فیلم دسترس ها را مورد بررسی قرار داد:دید صورتگرایانه و سطحی ـ دید عمیق و موشکافانه.اما از هیچ یک از این دو در این یادداشت به طور خاص استفاده نشده بلکه سعی شده با تلفیق این دو دید یک نگاه منصفانه و درست به فیلم بی ریا و دردسترسِ،دردسترسها شده باشد تا لااقل در میان این همه به اصطلاح فیلم و در واقع تصویر متحرک اثری قابل تحسین و فکر شده پنهان نماند و به فراموشی سرده نشود.
بدون شک فیلم دردسترسها یکی از بهترین فیلمهای اکران شده در سال ۲۰۱۲ است. با دیدن این فیلم خواه ناخواه حس بسیار خوب و عجیبی به انسان دست میدهد حسی شبیه بستنی خوردن در حمام سونا،فیلمی کاملا صمیمی که آدم دوست دارد شخصیتهای فیلم را بدون هیچ تعصبی دوست داشته باشد.
دردسترسها فیلمی کمدی اجتماعیای است که برایش سرگرم کننده بودن یک هدف مهم است،اما هدف اصلی نیست. بلکه هدف اصلی آن نشان دادن دوستی و صمیمیت بین دو انسان کاملا متفاوت با یکدیگر است که توانسته اند مکمل هم باشند.
فیلیپ (فرانسوا کلوزو) مرد متمولی است که در یک حادثه از گردن به پایین فلج شده و حتی قادر به انجام دادن بدیهی ترین کارهای شخصی خود نیست.در مقابل دریس (عُمر سای) مهاجر سیاهپوستِ فقیری است که تازه از زندان آزاد شده و مشکلات زیادی دارد، در خانوادهای پر جمعیت و پرمشکل و بحران زندگی میکند در عوض تنی سالم و ورزشکار دارد همان چیزی که فلیپِ ثروتمند ندارد،و این دو دوست و مکمل یک دیگرند. با اینکه دریس به عنوان خدمتکار در استخدام فلیپه است اما کارهایی را انجام میدهد که مرد متمول نمیتواند انجام دهد که این کارها تنها محدود به کارهای فیزیکی نیست بلکه حتی در تربیب و کمک به دخترِ فلیپ هم به یاری او میآید.
کلیشه
هر گاه در یک فیلم بازیگری سیاهپوست نقش اصلی را داشته باشد بی اختیار ذهن برخی از سینما دوستان را به سوی چند فیلم میبرد، حدس بزن چه کسی برای شام میآد و در گرمای شب دو تا از آن فیلمها هستند. فیلمهایی که ستارهی سیاهپوست آن زمان سینما سیدنی پواتیر در هر دوی آنها نقش آفرینی کرده فیلمهایی که درهر دوی آنها، یک مضمون مشترک است، آن به تصویرکشیدن مظلومیت و تحقیرهای سیاهپوستان توسط سفیدهای مثلا با فرهنگ شده که متاثر از نظام برده داری در جامعهی مدرن شدهی امریکا است.
اما فیلم دردسترسها بر خلاف فیلمهای مذکور و کلیشهای که حسب نیاز بسیار تلخ و گزنده بودند،این فیلم بسیار شاد و بانشاط هست و پس از فیلم حس بسیار خوبی به انسان دست میدهد. و برعکس کلیشههای قبلی مانند سیاه و سفید که بسیار ناامیدکننده و سیاه بودند،بعد از دیدن این فیلم حس امید و سرزندگی به انسان دست میدهد. قبل از این فیلم در فیلم خوب خدمتکار(تیت تیلور) نیز با رویکردی صمیمیانه و میشود گفت آرمانی به این موضوع نگاه شده بود و مورد استقبال در سراسر جهان قرار گرفت.
تفاوتها
فیلم دردسترسها تمی کلیشهای اما همیشه جذابی را دارد، خدمتکار سیاه در خدمت پولدار سفید یا موضوعات مشابه آن همان طور که ذکر شد بارها در تاریخ سینما از آن در ژانرهای مختلف استفاده شده،اماحال در این فیلم به آن شیوه به این تم پرداخته نشده یا شاید بشود گفت رنگ پوست در این فیلم اصلا اهمیت داستانی ندارد و قصد کارگردانان فیلم فقط از تفاوت رنگ پوست بین دو کارکتر اصلی،نشان دادن رابطه انسانی و صمیمی دو انسان کاملا متفاوت با هم است و برای نشان دادن همین امر خدمتکار را فردی سیاه پوست انتخاب کرده است.این امر زمانی برایمان کاملا مشخص میشود که بدانیم در داستان واقعی خدمتکار و مرد فلج که این فیلم برگرفته از آن است و در تیتراژ پایانی فیلم شخصیتهای واقعی آنها نشان داده میشود،خدمتکار اصلا سیاه پوست نبوده و میتوان گفت که تفاوت اصلی میان این دو فرد در دو چیز خلاصه میشود که هر کدام مزیتی برای دارنده و نقصی برای طرف مقابلشان محسوب میشود و هر یک سعی بر طرف کردن نسبی مشکل طرف مقابل به وسیله مزیت خود را دارد که آن دو ویژگی عبارتند از فاصله طبقاتی وسلامتی.
فاصله طبقاتی
شاید در نگاه اول فیلم در دسترسها فیلمی بی دغدغه یا حتا اگر دغدغهای هم داشته باشد شعاری به نظر برسد اما با یک مقدار تعمق متوجه میشویم که فیلم نهتنها حرفی را می خواهد بزند بلکه قاب زدن حرف را هم بدرستی انتخاب کرده و در مدیومی سینمایی به بیان مقصودی اجتماعی یا شاید فرااجتماعی که به نظر نگارنده فاصله طبقاتی هست می پردازد و از این جهت نیز یک سر و گردن از تمامی فیلمهای اکرانی امسال و از بیشتر فیلم های چند سال اخیر بالاتر است.طبقه پایین جامعه که در این فیلمِ ناکاچ و تولدانو با به نمایش کشیدن خانواده ای با جمعیت زیاد،ورود قانونی یا غیر قانونی بیش از ظرفیت مهاجران،نداشتن شغل و هدفی برای ادامه زندگی،پناه بردن به تفریحات ناسالم مانند کشیدن مواد مخدر، دزدی و… دقیقا همان چیزهایی هستند که کاهش آمار آنها در هر جامعهای یکی از هدفهای سیاستمداران و موجب تعالی آن جامعه هست.
سلامتی
یکی دیگر از تفاوتهای این دو شخصیت فیلم با یکدیگر سالم بودن یک نفر و معلول بودن یا به بیانی دیگر فقدان سلامتی در طرف مقابل است.همان طور که ذکر شد فلیپ در یک حادثه از گردن به پایین فلج شد و در این اندامها فاقد هرگونه حسی است حتی وقتی که دریس آبِجوش روی پایش ریخت او اصلا احساس نکرد.اما تمام بیماری و میشود گفت معلولیتش همین بیماری و معلولیت فیزیکی نیست بلکه این معلولیت باعث افسردگی و به تناوب ناامیدی او شود و احساس کند هرکسی به او احترام میگذارد قصد ترحم به او را دارد یا بهخاطر ثروتش با او دوستی میکند.این بیماری روحی شاید از بیماری جسمش هم بدتر و مهلکتر باشد و باعث غمگینی و پرخاش او شده که این بعد از آنکه پرستاران دیگری برای پرستاری از او میآمدند به خوبی در فیلم دیده میشود.با هیچ کس احساس راحتی نمیکرد وبه غیر از دریس جوان سیاهپوستِ مهربان که با حرکاتِ صمیمی،بی ریا و گاه بیفکرانهاش باعث خنده او و تماشاگر میشد و باعث شد بعدها هم این دو دوست باقی بمانند. اینجاست که جملهی زیبای لاروشنکو در ذهن خودنمایی می کند که میگوید: (دوستانتان را از طبقه فقیر جامعه برگزینید زیرا در قلب آنها صمیمیت بیشتری وجود دارد.)
شروعی اکشن
فیلم شروعش با یک سکانس اکشن و پلانهای زوم و اینسرت از عوضکردنِ دنده ،دست روی فرمان، نگاه بلند راننده به جاده و لرزشهای دوربین برای ایجاد حساسیت در فیلم، باعث ایجاد فضایی میشوند که اگر کسی بدون ذهنیت به تماشای فیلم آمده باشد و حتا پوستر فیلم هم به دستش نرسیده باشد احساس میکند با فیلمی اکشن و پرتعقیب و گریزمانند رانندگی(فن دینگرفن) یا حتا مسابقهی مرگ(پائول دبلیو اس اندرسون) طرف هست و این حس از زمان تعقیب پلیس هم بیشتر میشود اما زمانی که در محاصرهی پلیس گیر میافتند و فلیپ هم خودش را به سکته میزند و از دهانش کف خارج میکند ماجرا مشخص میشود و تماشاگر موجه میشود با یک فیلم کمدی خوب طرف هست.
همذات پنداری با شخصیتها
با دو شخصیت اصلی فیلم به راحتی میشود ارتباط برقرار کردو مخاطب در بیشتر دقایق فیلم دوست دارد جای یکی از نقشهای اصلی باشد. حتا در بحرانهای شخصی و دوگانگی یا چندگانگی شخصیتهای فیلم تماشاگر با آنها همذاتپنداری شدیدی میکند و او را درک میکند.مثلا زمانیکه فلیپ قصد ارسال عکسی از خودش برای دختری که مدتها از طریق نامه با او در ارتباط بوده را دارد و به جای فرستادن عکسی از حالِ خود عکسی از دوران قبل از معلولیتش را میفرست این خود نشانگر این است که با وضعیت خود که سالهاست به این شکل هست کنار نیامده و هنوز هم در حسرت گذشته هاست.در این زمان بیننده به جای سرزنش کردن وی، با او همدردی میکند و شاید حق را به او ندهند اما دلش برایش میسوزد، که این خود نشانگر این است که چقدر کارگردانان جوان فیلم در انتقال حس موفق بودهاند.
در آخر
نهایتا باید گفت دردسترسها شاید یک فیلم بالینی و شاهکار به تمام معنا نباشد اما در عین سادگی داستان و نداشتن بازیگرانی آنچنان سرشناس توانسته با سناریوئی منسجم،کارگردانی و اجرای بسیار موشکافانه از دو جوان که سناریو فیلم را هم خودشان نوشته بودند،بازیگری بازیگرانی مستعد،نورپردازی بسیار مسلط و فیلمبرداری در حد یک شاهکار و با همکاری عواملی کاربلد به یک فیلم بسیار خوبِ عامه پسند در عین محتوا دار بودن در بین آثار ضعیف شبه روشنفکری یا فیلمهای تجاری که سرتاسر جهان را گرفته اند،به یک فیلم به یادماندنی تبدیل شود.
بررسی نقد فارسی
در حال حاضر «طردشدگان» به موفقیتی بزرگ در اروپارسیده وبهنظر میرسد فرانسویها در پی تکرار این موفقیت در آمریکا هستند.
نویسندگی و کارگردانی این فیلم بر عهده اریک تولدانو و الیویه ناکاش بوده وبراساس یک داستان واقعی ساخته شده است. داستان فیلم درباره دوستی عجیب یک میلیونر فلج و پرستار سنگالیاش در پاریس است که در ابتدا برای اینکه به مأموران دولتی نشان دهد که جویای کار است ولی شغلی پیدا نکرده (تا از خدمات بیمه بیکاری استفاده کند) درخواست کار داده است ولی با اعتماد فیلیپ و مراقبت و به اشتراک گذاشتن تجربیات، دوستی پایداری میسازد که ۲ زندگی افسرده را برای همیشه عوض میکند. این حرارت، شوخطبعی و شیرینی قابل فهمی است که برای امتیاز گرفتن خرج نمیشود.
انجام کارهای روزانه شستن، ماساژدادن، تمیز کردن، اصلاح، غذاگذاشتن در دهان و بالا بردن یک بیمار فلج بسیار دلهرهآور است و فیلیپ پزو دی برگو (با بازی همراه با صبر اندوه بار و صداقت بازیگر بزرگ فرانسوی، فرانسوا کلوزت) همیشه در حال مصاحبه با متقاضیان کار پرستاری است. بسیاری از پرستاران واجد شرایط به او مراجعه میکنند اما چیزی جذاب و محرک و چالش برانگیز در مورد دریس (عمر سی) وجود دارد که حس کنجکاوی فیلیپ را برمیانگیزد. روح سرکش این مرد، نگرش گستاخانه و بدون ترحمش برای او تازگی دارد و اوبه قول خودش بیشتر زندگی میکند. دریس در ابتدابهدلیل خودداری از تعویض پوشک فیلیپ، توهین به سبک موسیقی مورد علاقهاش و چیزهای دیگراز شغلش متنفر است و لحظه شماری میکند که دوباره به خدمات رفاهی برگردد. ولی در این فیلم تاثیرات عاطفی از راههای شگفتانگیزی رخ میدهد و باعث میشود که این دو نفر بر تفاوتهایشان غلبه کنند و یادبگیرند که به هم کمک کنند تا در سطح بهتری زندگی کنند.
دریس یک مرد بیخانمان با سابقه کیفری سرقت است و زندگی بیهدفی دارد. او بیادب، متکبر و با منطق و عملکرد مخصوص خودش است که پس از ورود به خانه فیلیپ نخستین کاری که میکند هدیه گران قیمت متعلق به همسر محبوب فیلیپ را میدزدد. فیلیپ یک معلول ثروتمند است و هیچ بهانهای برای زندگی ندارد بهطوری که مرتب توسط کارکنان و مشاوران تجاری به او اخطار داده میشود که درباره شخص ناخوشایندی که به خانه و قدرت نامحدودش دسترسی دارد بسیار مراقب باشد؛ آن هم در وضعیتی که حالش رو به وخامت است. بهتدریج افق دیدش گسترده میشود. پس بهت زده از پولی که فیلیپ برای خرید یک نقاشی از یک گالری خرج میکند و میگوید که خودش بهترش را میتواند بکشد، خنده هیستریکی او در مواجهه با نخستین اپرای پاریس که میبیند، جا زدن خود بهعنوان درمانگر در مقابل دختر نوجوان پرخاشگر فیلیپ، یاد دادن سیگار کشیدن به رئیس خود در حالیکه توامان به صدای زمین، باد و آتش گوش میکند، دریس با اینها در بهبود بعضی دردهای روحی رئیسش تاثیر میگذارد.
فیلیپ هم به مراقب بیسواد خود میآموزد که به ویویالدی و عبور او به جهان پرمدعای هنر بهعنوان یک نقاش برجسته شخصیتی از او ساخته که آثارش شایسته سرمایهگذاری گران است. از وقتی که فیلیپ بر اثر یک حادثه چتر بازی از گردن به پایین فلج شده است، نمیتوان به او کمک کرد که خوب شود اما میتوان با او رفتاری کرد که هنگام احساس هیجان، وحشت نامحدود و ریسک پاراگلایدر سواری، احساس خوب (feeling good) نینا سیمون را بخواند.
در نهایت دریس شفقت و مسئولیت را میآموزد تا اینکه فیلیپ شجاعت به دست گرفتن کنترل زندگیاش و حتی بهدنبال عشق رفتن را پیدا میکند. همه اینها بیش از حد منظم و حل و فصل شده است و اگرچه یک داستان واقعی است با این حال هضم بعضی حوادث آن سخت است. برای خنده، دریس این کار را میکند: در میان خیابانهای پاریس با سرعت بسیار بالا و مرگباری میراند، در همان حال فیلیپ الکی دچار حمله صرع شده تا این سرعت را توجیه کند. پلیس آنها را تا بیمارستان اسکورت میکند و وقتی آنها را ترک میکند دریس به مسیر دیگری میرود و هردو از این شیطنت راضی و خوشحالند. بهنظر میرسد کلاس بالای اجتماعی فیلیپ روی هر چیزی پا میگذارد.
او ابتدا به دریس مشکوک است زیرا زندگی یک مرد سیاهپوست خیابانی در میان عمارت سلطنتی و پر از گنجینه فیلیپ نگرانکننده است، ولی دریس درنظر هر مرد سفید پوستی برنده است؛ بهخصوص وقتی مهارتهای هیپ هاپش را نشان میدهد و قبل از اینکه کارش را به پایان برساند کنترل کامل خانه و همه کسانی که در آن زندگی میکنند را به دست گرفته. در فیلم کمی هم ساده لوحی وجود دارد؛ مثل وقتی که دریس نخستین کت و شلوارش را میپوشد و منشی فیلیپ میگوید که او شبیه اوباما شده. با این حال فیلم در تایید مقاومت برای زندگی است و بسیار فرحبخش است؛ همراه با بازیهای پویا. به دلایل روشن عمر سی سرشار از تحرک است، او سرزنده، رنگارنگ و پر جنب و جوش است اما شخص ویلچرنشین آقای کلوزه حالت مکاشفه دارد. اصطلاحات او احساسات بیشمارش را از پس یک چهره بیحرکت نشان میدهد که مقداری از آنچه به آن میاندیشد را نشان میدهد. طرد شدگان فیلمی بامزه درباره بشریت است که همین محبوبیتش را در اروپا توجیه میکند. تماشای این فیلم احساس خوبی به انسان میدهد؛ بهطوری که گویا بلیت بخت آزمایی برنده شده است.
دسته بندی ها فیلم خارجی, نمره 8.5