خلاصه داستان: دوم بهمن ماه ١٣۴٣ است ، یک شورلت ایمپالای نارنجى رنگ از قبرستان باستانى مى گذرد و به سمت کشتى به خاک نشسته اى مى راند. داخل کشتى یک زندانى تبعیدى حلق آویز شده . کارگاه حفیظی برای بررسی علت مرگ وی به منطقه اعزام شده است. پس از دفن زندانی زمین به لرزه می افتد. کارگاه حفیظی به این مسئله مشکوک می شود و تلاش می کند با کمک نوشته های روى دیواره ى کشتى -که خاطرات روزانه زندانی است- چراییِ عدم دفن مردگان در این قبرستان را کشف کند.

خلاصه داستان:
سه جوان به نامهای بابک و کیوان و بهنام در سالهای ۱۳۴۳ الی ۱۳۴۸ به جزیره قشم وارد می شوند و در آنجا متوجه واقعیت های عجیبی می شوند که در این منطقه وجود دارد و…
کارگردان :
مانی حقیقی : در یک خانواده کاملا هنری متولد شد. وی نوه ابراهیم گلستان است ومادرش نیز لیلی گلستان، از مترجمان سرشناس ایران می باشد. مانی حقیقی درسالهای اخیر بیش از اینکه برای آثاری که کارگردانی کرده شناخته شود، بهواسطه بازیگری نزد مردم به محبوبیت رسیده است. وی بازیگر فیلمهای محبوبی ازجمله « درباره الی » و « ورود آقایان ممنوع » بوده است.

درباره فیلم « اژدها وارد می شود » :
فیلم تازه مانی حقیقی در بخش ساختار و فرم رویه ای متفاوت را در سینمای ایران پیش گرفته است. این کارگردان که پیش از این با فیلم « پذیرایی ساده » نشان داده بود که می تواند از نمادگرایی استفاده زیادی در داستان داشته باشد، در فیلم « اژدها وارد نمی شود » پا را چند قدم فراتر گذاشته و اثری را روانه سینما کرده که یک ساختار کاملا تجربی است که کمتر تا به امروز مشاهده شده است.
در ابتدای داستان ما با روایتی مستند گونه مواجه هستیم که با حضور نه چندان دلچسب شخصیت های جنجالی سیاسی روز قصد دارد سر و شکلی موجه و مستند به رخدادهای داستان دهد؛ اتفاقی که با مصاحبه اخیر صادق زیباکلام و ابراز پشیمانی از گفتن دروغ در این فیلم(!) بطور کامل رد می شود و برای لحظه ای هم باورپذیر نمی شود. اما مشکل « اژدها وارد می شود » فقط روایت شبه مستند که بصورت رفت و برگشت در فیلم تکرار می شود نیست، مشکل فیلم نگاه کلی فیلمساز به سوژه داستانش است که نگاهی بسیار شخصی و خارج از استاندارد کنونی سینماست.
به نظر می رسد که مانی حقیقی در این فیلم به نوعی خواسته تا فضای داستان را به نگاه افراد شاخصی همچون بهرام صادقی یا چهره های شاخص معاصر ایران نزدیک نماید اما از درک کامل آنچه که این افراد ارائه می کردند عاجز بوده است چراکه هرگز نمی تواند در بخش نمادگرایی به بلوغ کامل برسد. نماد گرایی در یک اثر زمانی به ثمر می نشیند که فیلمساز داستانی مشخص برای روایت داشته باشد و علاقه مند باشد در بخشی از این روایت، مفاهیم استعاره ای را به کار گیرد که جلوه های هنر را در اثر تجلی ببخشد ؛ اما مشکل اینجاست که فیلم تازه مانی حقیقی بطور طبیعی فیلمنامه مشخصی برای روایت ندارد.

« اژدها وارد می شود » از بدو شروع، خود را درگیر اشیاء و موقعیت هایی در داستان می کند که قرار است هرکدام از آنها نماد یک واقعه باشند. کشتی پهلو گرفته و سرزمینی که با دفن مرده در آن زلزله ای به وقوع می پیوندد و حتی اژدهایی که به آن اشاره می شود و نماد مردم می باشد، همه اینها از جمله مفاهیم نمادینی هستند که اگر حضورشان منوط به وجود فیلمنامه پرداخت شده و مشخصی بود، می توانست یک اثر سورئال جذاب در سینمای ایران شکل دهد اما ابدا اینطور نیست.
در تاریخ سینما کارگردانان مشهور زیادی بوده اند که به ساخت آثار سورئال مبادرت ورزیده اند از جمله لوئیس بونوئل که می توان او را سورئالیستی ترین کارگردان تاریخ سینما هم لقب داد. اما مانی حقیقی که قطعا آثار این کارگردانان مشهور را مشاهده کرده، شاید متوجه نشده که برای استفاده از مفاهیم سورئال در داستان، فیلمساز نیازمند تسلط به قصه می باشد و در جریان روایت یکدست است که فیلمساز می تواند آنچه که هنر خالص تصویر نامیده می شود را در بطن داستان قرار دهد. مانی حقیقی در « اژدها وارد می شود » تکه های پازلی را به هم متصل کرده که هیچ ارتباطی به یکدیگر ندارند و تصویر نهایی هم که از این پازل ترسیم می شود، زشت و نامفهوم است.

بزرگترین قربانی دیدگاه شخصی و نه چندان سینمایی مانی حقیقی در فیلم « اژدها وارد می شود » ، فیلمبرداری فوق العاده هومن بهمنش و موسیقی دلنشین و زیبای کریستوف رضاعی می باشد. ترکیب این دو عامل توانسته منجر به ثبت تصاویری زیبا از موقعیت جغرافیایی فیلم که آمیخته به موسیقی زیباست شود. شاید بتوان گفت که ارزشمندترین کار را در « اژدها وارد می شود » هومن بهمنش و کریستوف رضاعی انجام داده اند که نخواسته اند همانند فرم تجربه گرایی مانی حقیقی، هنرشان را خاموش کرده و افق های جدیدی که هیچ انتهایی هم ندارد را در مقابل خود ببینند.
« اژدها وارد می شود » در مجموع تصویر درهم و نامفهوم از مجموعه اتفاقاتی است که مانی حقیقی احساس می کرده می تواند با نمادگرایی و سورئال مطلق آن را به سینما بیاورد اما نتیجه کار چنان پوچ است که حتی می توان از نام غیر سینمایی برای آن استفاده کرد. در سینمای امروز کمتر فیلمسازی را می توان یافت که بدون داشتن فیلمنامه و همچنین تسلط بر نحوه بکارگیری نماد در فیلم، اقدام به ساخت یک فیلم سورئال کند؛ کاری که مانی حقیقی با اعتماد به نفس آن را انجام داده و در این راه از هرچیز و هرکسی هم که در سر راهش قرار داشته استفاده کرده است.

زیباییِ راز
رازِ زیبایی ست
و آن راز نهفته در هنر این است…
شعر فوق که از سروده های مرحوم قیصر امین پور است یکی از اساسی ترین اصول هنر را بازگو می کند. اصلی که بیش از همه طرفداران سبک هندی به استفاده از آن مشهورند. رازآلودگی و بیان استعاری مضامین، ابزاری برای بیان مفاهیم پیروان این سبک بوده است. در این سبک تخیل مخاطب ،کامل کننده هنر شاعر است. در این صورت ضمن پرورش قدرت مخیله مخاطب، لذت درک مفاهیم به تلذذ شعرخوانی او افزوده می شود. به طور کلی زمانی که مخاطب ،خود حقیقتی را کشف نماید تاثیر آن بر وجودش را بیشتر درک می کند. استفاده از این ابزار در مدیوم سینما به دلیل بهره مندی همزمان از صدا و تصویر کارکرد بیشتری دارد. زیرا فیلمساز علاوه بر توانایی ایجاد حس کشف و شهود در بیننده می تواند از طریق نمادسازی شرایط این ابزار را به طور کامل تری فراهم کند.
مانی حقیقی در آخرین ساخته خود مانند فیلم “پذیرایی ساده” اثری رازآلود ، پر ابهام و سراسر نمادگرایی ارائه کرده است ، به طوری که راهی به جز نگاهی نمادین برای بررسی آن راه دیگری وجود ندارد. “اژدها وارد می شود” بر خلاف اغلب آثار ایشان شباهتی به بیانیه یا مانیفست سیاسی ندارد و فیلم قوام یافته ای است که همان ایدئولوژی های سیاسی را در لایه های زیرین خود جای داده است. حقیقی به این پختگی در سینما رسیده است که بتواند مانند کارگردانان صاحب سبکی چون میرکریمی، مجیدی و حاتمی کیا، نظراتش را در قالب درامی پرکشش به بیننده القا کند.
سبک به کارگرفته شده برای ساخت فیلم شباهت غیر قابل انکاری به منطق فیلم های وسترن دارد. لانگ شات های متعدد ، تصاویر گرم با کلوین بالا، غلبه فضای منفی بر فضای مثبت و تحقیر انسان در برابر طبیعت از ویژگی های بصری ای است که بهمنش، فیلمبردار اثر برای خلق چنین فضایی به کار گفته است. ذکر این نکته خالی از لطف نیست که قاب ها در سکانس های پایانی شباهت زیادی به سکانس های اولیه فیلم “جن گیر” دارد. علاوه بر تصویر، لوکیشن انتخابی اثر و موسیقی متن که ضرباهنگ شدید و تمپویی قوی دارد هم در خلق فضایی وسترن به یاری حقیقی آمده اند.
اما مهمترین ویژگی فیلم که آن را به آثار وسترن نزدیک کرده است، روحیه عملگرایی یا پراگماتیستی شخصیت های اصلی داستان است. همه شخصیت ها خود را در کاری که توانایی انجام آن را دارند مُحق می دانند . نقطه مشترک همه شخصیت های فیلم به ویژه حفیظی ، الماس ، چارکی، کیوان و … درهمین نحوه نگرش به دنیاست. حفیظی برای رسیدن به هدف حاضر است جنازه دزدی کند، الماس سمیعی را به قتل می رساند، چارکی برای کشت حفیظی تلاش می کند وهمه و همه در فضای جنگل گونه فیلم، برای رسیدن به هدف خود ازتلاش می کنند و از انجام هرکاری ابایی ندارند. این رفتارهای شخصیت هاست که فضای مورد نظر را به فضای فیلم های وسترن نزدیک کرده است.
داستان فیلم” اژدها وارد می شود” به دو بخش کلی تقسیم می شود. بخش اول داستان حفیظی است و قبرستان و ساواک. و داستان دوم چگونگی و چرایی ساخت فیلم. در بخش اول داستان گویی و ایده های سیاسی کارگردان دراماتیزه می شود و در بخش دوم کارگردان با مصاحبه از افراد آگاه و قابل اعتماد- البته به زعم فیلمساز- سعی در ارائه فکت هایی برای قانع کردن بیننده در واقعی و بی طرف بودن فیلم دارد. در حقیقت قصد فیلم ساز از نمایش بخش دوم مشروعیت بخشیدن و مستندسازی کردن محتوای فیلم است که البته نمی تواند نقش خود را به درستی ایفا کند. علت این مسئله نبود رابطه مشخص بین بخش داستانی و مستند فیلم است. بخش مستند گونه فیلم به دلیل نداشتن خط روایی مشخص بیشتر کارکردی شبیه مستند پشت صحنه داشته است تا بخشی از فیلم. به نظر می رسد به غیر از سکانس پایان بندی، این بخش نه تنها کاربردی برای فیلم نداشته بلکه به ریتم اثر هم لطمه جدی زده است.
به غیر از بخش صداگذاری فیلم که ساز ناکوک فیلم محسوب می شود “اژدها وارد می شود” در فرم، به مشکل عمده ی دیگری دچار نیست و همه مولفه های فیلم در سطح قابل قبولی قرار دارند. فرم فیلم شاهکار محسوب نمی شود اما در مجموع می توان گفت، مانی حقیقی توانسته فیلمی یک دست بر پرده نقره ای بنشاند. با توجه به این مسئله برای جلوگیری از طولانی شدن نوشته بدون مقدمه به رمزگشایی برخی نکات کلیدی فیلم می پردازیم.
نحوه پایان بندی فیلم به ما ثابت می کند که حقیقی قصد قصه گویی صرف نداشته و باید با دیدی دیگر به اتفاقات فیلم بنگریم. این کار را با گره اصلی داستان آغاز می کنیم. قبرستانی وجود دارد که با دفن هر مرده ای در آن زلزله ای به پا می شود. این زلزله هم فقط در یک محدوده مشخص اتفاق می افتد. زلزله ای که پایه های کشتی به گل نشسته ای را سست تر و سست تر می کند. کشته شدگان مدفون در این قبرستان همگی قربانی سیاست و سازمان های امنیتی شده اند.چه سمیعی که در آن محل تبعید بوده ، چه حلیمه که با همکاری چارکی به قتل رسیده و چه کشته شدگانی که از زمان جنگ پرتغالی ها با انگلیسی ها در آن محل مدفون شده اند. با این کنار هم قرار دادن قطعات پازل فیلم به این نتیجه می رسیم که ما نظاره گر داستان کشوری هستیم که با هر قتل یا ترور سیاسی ساواک- یا هر سازمان دیگری- پایه های آن به لرزه می افتد و فروپاشی آن نزدیک و نزدیک تر می شود. یادمان باشد که همه این اتفاقات بین سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۶ خورشیدی رخ می دهند. زمانی که جرقه های انقلاب اسلامی در حال شکل گرفتن است که حجاریان هم در مصاحبه خود تلویحا اشاره ای به اطلاعات دادن نیروهای نفوذی در ساواک به گروه های مبارز از جمله موتلفه و مجاهدین خلق و … می کند.
هالیوود در دهه ۸۰ میلادی سِیلی از فیلم ها با تم داستانی هجوم نیروهای بیگانه از اعماق تاریخ یا ورود هیولاهایی شبیه موجودات ماقبل تاریخ در ژانرهای اکشن و تخیلی تولید کرد که نقطه مشترک تمام آن ها ازبین رفتن امنیت،حمله به دنیا و کشتار مردم بیگناه توسط این موجودات بود. در فیلم “بیگانه” که یکی از برجسته ترین آثار از این دست محسوب می شود، موجودات با حمله به سر افراد عادی به آن ها نفوذ کرده و آن ها را تبدیل به موجودات خونخوار و جانی می کند. نمایش این صحنه ها تعریف نمادینی از شست و شوی مغزیِ ایدئولوژی های نوظهور برای تربیت تروریسم در این دهه است. اژدهایی که مانی حقیقی به عنوان عامل این زمین لرزه ها و شرایط استثنایی نمایش می دهد، بی شباهت به موجودات پرداخته شده و نگاه آن دوران هالیوود به شرق نیست. از نظر فیلمساز موجودی که در حال قدرت گرفتن در دهه ۴۰ است موجود بی رحمی است که خون ها خواهد ریخت و حالا پس از گذشت سال ها رو به نابودی است. دیالوگ های پایانی کیوان را به یاد آورید: ” سال ها بعد اون موجود و دیدم. دیگه نمیتونست کاری کنه و داشت نفس های آخرش و می کشید.” عنوان فیلم هم با یاری همین نگرش انتخاب شده است. فیلمساز تحولات اجتماعی دهه ۵۰ را به اژدهایی تعبیر کرده است که در آن سال ها در حال شکل گیری است.
اژدها وارد می شود مانی حقیقی فیلم درستی است که مسیر را بد پیموده است. رسیدن به فرمول جدید ساختن فیلم برای انتقاد به جای انتقاد کردن به بهانه فیلم ،مهمترین دست اورد مانی حقیقی در فیلم است. و انتقاد به جای انکار نکته ای است که حقیقی باید از بازخوردهای خبرگان خیرخواه نسبت به فیلم خود بیاموزد. باز هم نگارنده تاکید دارد انتقادِ درست لازمه هر سینما ، هر هنر و هر اجتماعی است ، به شرط رعایت استانداردهای مدیوم خاص آن و رعایت انصاف در بیان مسئله.مانی حقیقی در فیلم اژدها وارد می شود نیمی از راه را پیموده است و امیدواریم قدم های جدی تری برای شرط دوم بردارد.
ضرب المثل ” به در گفتم که دیوار بشنوه” مصداق مناسبی برای فیلم است. تمامی اتفاقاتی که در دهه ۴۰ خورشیدی رخ می دهد ما به ازای امروزی دارد و کارگردان در حال انطباق دادن آن با شرایط کنونی کشور است. آقای حقیقی برای ساخت فیلم خود هرچیزی را درنظرگرفته به غیر از انصاف. هر حرکتی که از سوی عموم مردم خلق شود مصداقی از حرکت الهی است و این پدیده ی اجتماعی سیاسی که در سال ۵۷ صورت گرفت چیزی نیست که بتوان این قدر راحت درباره نادرستی آن اظهار نظر کرد. اگر اژدهایی وجود داشته خالق آن مردم بوده اند و اگر هم فرشته ای به جای دیوی بیرون آمده ، باز هم مردم خالق آن بوده اند. تمامی مشکلات و مصایب امروز مردم که هیچ کس از هیچ تفکری نمی تواند منکرش شود، دلیل بر نادرستی اصل و اساس این حرکت جمعی محسوب نمی شود.
همان طور که در ابتدای بحث عرض شد اجازه کشف و شهود به مخاطب از اصول اساسی در سینماست. نگارنده رعایت این اصل را بر خود واجب دیده و از اشارات خاص به افراد و وقایع پرهیز کرده است و فقط به ذکر برخی تاریخ ها و احزاب بسنده کرده است. به طور حتم خوانندگان عزیز به این نکات اساسی پی خواهند برد.

فیلم «اژدها وارد میشود» در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر برای اولین بار اکران شده و در چهار رشته نامزد دریافت سیمرغ شد.
یک مامور ساواک در سال ۱۳۴۳ به جزیره قشم میرود تا پرونده خودکشی یک تبعیدی مارکسیست – لنینیست را در کشتی عتیقهای در یک قبرستان قدیمی بررسی کند. او در حین ماموریت از زبان یکی از بومیان متوجه میشود که در آن قبرستان با خاک کردن جنازه زلزله می آید. آنها باور دارند که زیر این قبرستان یک اژدها زندگی می کند…
«اژدها وارد می شود» یکی از بصریترین فیلمهای امسال سینمای ایران است. با ورود سینما به دنیای دیجیتال و در دسترس قرار گرفتن دوربینهای باکیفیت و باقابلیت در ایران، فیلمسازان جوان همچون مانی حقیقی با استفاده از فیلمبرداران جوان، موفق به خلق تصاویری شدهاند که به جرات می توان گفت فاصله زیادی با سینمای روز دنیا ندارد. هومن بهمنش، تصویربردار فیلم، با بهره گرفتن از منطقه بکر جزیره قشم تصاویری را برداشت کرده که بهعکس یا تابلو نقاشی میمانند. یک شورلت ایمپلای نارنجیرنگ در وسط بیابانهای قشم با آسمانی آبی و دریای لاجوردی و یک مأمور ساواک با کتوشلوار مرتبش (که تا انتهای فیلم اینطور تانخورده نخواهد ماند) یا یک کشتی مخروبه و عظیم و پر از جزئیات وسط دره ستارگان، تصویر آشنایی برای سینمای ایران نیست. این بکر و تازگی مخاطب را بسیار به وجد میآورد. البته این نکته را نباید فراموش کرد که این حس تازگی تنها به تصاویر برنمیگردد بلکه قصه فیلم هم بر جذابیتهای آن افزوده است.
«اژدها وارد می شود» وامدار سینمای نوآر و کارآگاهی است.
فیلم «اژدها وارد می شود» سومین همکاری کریستف رضاعی با مانی حقیقی پس از فیلم کنعان و آبادان است. بیشک «اژدها وارد می شود» در کنار تصاویر چشم نوازش، فیلمی است برای شنیدن. موسیقی فیلم تلفیقی از موسیقی بومی و مدرن است که استادانه توسط کریستف رضاعی اجرا شده است. اضطراب و تنش فیلم در سکانسهای اکشناش تا حد زیادی مدیون موسیقی و صداگذاری بینظیر فیلم است. این بومیسازی موسیقی یکی از عجایب کارهای کریستف رضاعی است که کمک بسیار زیادی به فضاسازی میکند. همان اندازه که موسیقی فیلم «در دنیای تو ساعت چند است؟» مخاطب را به یاد شمال میاندازد و فضای رشت را میسازد؛ موسیقی «اژدها وارد میشود» فضای جنوب را تداعی میکند. استفاده از سازهای کوبهای هم به هیجان فیلم افزوده و هم به بومی شدن موسیقی کمک کرده است. باعث تعجب است که این فیلم از گرفتن سیمرغ در جشنواره بازماند چراکه علاوه بر کارگردانی و تصویربرداری بینظیر فیلم (که البته رقیبان قدری همچون ابد و یک روز و خشم و هیاهو داشت)، یک سیمرغ مسلم باید به کریستف رضاعی تعلق میگرفت که متأسفانه مورد بیمهری داوران جشنواره قرار گرفت.
یک کشتی مخروبه و عظیم و پر از جزئیات وسط دره ستارگان، تصویر آشنایی برای سینمای ایران نیست
برخی معتقدند که اغلب فیلمها در سینمای ایران در اتاق تدوین بسته میشوند و تدوین گران سینما کارگردان دوم فیلمها هستند. فارغ از اینکه این حرف چقدر در مورد فیلمهای فعلی سینمای ایران مصداق داشته باشد، بیشک «اژدها وارد می شود» فیلمی است که پیش از فیلمبرداری به تدوین آن فکر شده است و نماها بر اساس اتصال نهایی به هم گرفتهشدهاند. اما تدوین هایده صفی یاری جذابیت فیلم و ریتم آن را دوچندان بهتر کرده است. نمونه بسیار عالی تدوین بر اساس ریتم تند (که در ایران به دلیل نابلدی کارگردانهایش کمتر دیده میشود) سکانسی است که گروه هوزوارش همراه چارَکی در ایمپلای نارنجی از قشم می روند. در ضرباهنگ آن سکانس تعلیق و هیجان به اوج خود میرسد که بیشک ماحصل کارگردانی درست و از آن مهمتر تدوین بینظیرش است. نمونه خوب دیگر از تدوین صحیح در فیلم بهجایی برمی گردد که چارکی به بابک میگوید که «اگر از الماس در مورد دخترش سؤال بپرسی کلهات رو می بره و به کله پاچت میگه به تو چه». این دیالوگ خشن قطع میشود به یک حوض خون در خانه الماس که تصویری دلهرهآور است و کاملاً حس دیالوگ قبل و ترس از الماس را به مخاطب انتقال میدهد و بهعلاوه شروع مناسبی برای گشت زدن در خانه عجیبوغریب الماس است.
باید بپذیریم که سینمای ایران در تاریخ خود هیچگاه بهطورجدی ژانر سینمایی را تجربه نکرده است (صاحبنظران بر این باورند که این ژانر مطلقاً متعلق به سینمای آمریکا (هالیوود) است) بلکه در سینمای ایران دورههای مختلفی طی شده است و در هر دوره از یک سبک (یا گونه فیلم) بیشتر ساخته شده است. مثلاً دوره سینمای جنگی پس از جنگ تحمیلی یا سینمای اجتماعی پس ازآن یا سینمای آپارتمانی در این روزها. اما در این مدت معدود فیلمهایی هم بودهاند که خلاف جهت آب شنا کردهاند و با تأثیر گرفتن از سینمای ژانر، ابداعات چشمنوازی را خلق کردهاند. «اژدها وارد می شود» وامدار سینمای نوآر و کارآگاهی است. فیلمهای نوآر متأثر از سینمای اکسپرسیونیستی آلمان در آمریکا شکل گرفت و منتقدان فرانسوی نام نوآر (سیاه) بر آن گذاشتند چراکه شخصیت اصلی همواره در مسیر زوال قدم برمیدشت. این فیلمها معمولا روایتگر کارآگاهان تنهایی بود که درگذشته خود خاطرات تلخی داشتند و حال گرفتار عشق زنی مو بلوند و زیبارو میشدند و کنجکاوی و حرصشان باعث میشد تا در مسیری بیبازگشت جان خود را به خطر بیاندازند.
گاهی اوقات یک دروغِ قشنگ جذابتر، باورپذیرتر و زیباتر از هزاران حقیقت تلخ عریان دیگر جلوه میکند.
وجه اشتراک «اژدها وارد میشود» با سینمای نوآر به همان کلمات کنجکاوی و حرص برمی گردد. بابک حفیظی، مأمور مخفی ساواک با کیوان حداد، دوست صدابردارش، و بهنام شکوهی، یک متخصص زمینشناس، یک دلیل محکم برای همراه شدن در جزیره دارند. آنها کنجکاو هستند! و هرکسی از زعم خود در این ماجراجویی همراه شده است. کیوان در کنار ماموریتش صداها و سکوتهای محیط را ضبط میکند و بهنام با بادکنکهای رنگارنگش عکسهای عجیبوغریب میگیرد. در شروع ماجرا بهنام از بابک میپرسد: «چرا گزارش اتفاقا رو به سازمان نمیدی؟» و او جواب می دهد که: «اینجوری سازمان میفهمه قضیه از چه قراره نه ما». این همان کنجکاوی است که جدیترین محور فیلم بهحساب میآید و در تمام مدت فیلم پیگیری میشود. اتفاقا همین دیالوگهای کوتاه و بریدهبریده و پینگپنگی هم وامدار سینمای نوآر و داستانهای کارآگاهی نویسندگان آمریکایی همچون ریموند چندلر و داشیل همت است. نمونه بسیار لذتبخش دیگر این شکل دیالوگ به پایان فیلم بازمیگردد، جایی که بهنام و کیوان در خانه الماس در ماشین حرف میزنند که درنهایت موجزی و زیبایی نوشته شده است. بهنام: «برم؟» کیوان: «میرم، بده». (و اسلحه را از بهنام میگیرد).
ویژگی دیگر فیلم صدای ذهن شخصیتها است که بهصورت مونولوگ در فیلم شنیده میشود و فضاهای غریب فیلم را توصیف میکند. جایی بابک برای بار دوم به خانه الماس، شکارچی نهنگ و دکتر چشمپزشک و با حفظ سِمَت پدر حلیمه، میآید و درحالیکه در آن قدم میزند صدای ذهنش بر تصویر شنیده میشود (که بخشی از همان نوار ضبطشده در اتاق بازجویی است) که میگوید: «رفتم خونش، خونه نبود. خونه شم خونه نبود. بوی عجیبی میداد یه چیزی بین گوگرد و میخک». واقعاً چه بویی میتواند بین گوگرد و میخک باشد؟ یا چه کسی در اتاق بازجویی اینطور جذاب و شنیدنی حرف میزند؟ اما همین کلمات معنادار و حسی، فضای فیلم را باورپذیر میکنند و از محیط تصوری (هرچند خیالی) به مخاطب میدهد که لذتبخش است.
دیدن سعید حجاریان، صادق زیبا کلام، لیلی گلستان و دیگر شخصیتهای حقیقی در نقش خودشان در یک شیوه مستندگونه و بازسازیشده بر پرده سینما اتفاق شگرفی است و مخاطب را به یاد مستند-داستانی های عباس کیارستمی قبل از انقلاب میاندازد. اگر در داستان روایتشده ذرهای شک وجود داشته باشد، حضور آن شخصیتها سند محکمی برای فریب دادن مخاطب است که مانی حقیقی بهخوبی از پساش برآمده است. عده زیادی از مخاطبان آنقدری فیلم را باور کردهاند که در اطراف تهران به دنبال اژدها میگردند و این جذابترین اتفاق فیلم مانی حقیقی است. گاهی اوقات یک دروغِ قشنگ جذابتر، باورپذیرتر و زیباتر از هزاران حقیقت تلخ عریان دیگر جلوه میکند. در سینمای حقیقت زده فعلی ایران که تنها فیلمهای رئال و واقعگرا حق تنفس دارند، حضور «اژدها وارد می شود» نعمت بزرگی است.
گوشه ای از فیلم خشت و آینه ساخته ابراهیم گلستان در میان فیلم اژدها وارد میشود
خانواده گلستان نقشی مهمی در ادبیات و هنر ایران دارند. ابراهیم گلستان پدربزرگ مادری مانی حقیقی یکی از بزرگترین فیلمسازان قبل از انقلاب است که به خاطر مستندها و فیلم سینمایی «خشت و آینه» و «اسرار دره جنی» شناخته می شود. لیلی گلستان مادر مانی از مترجمان مهم بهحساب میآید و کاوه گلستان، پسر ابراهیم، از مهمترین عکاسهای انقلاب بوده است. حال طبیعیترین اتفاق برای فرزندی در این خانواده آن است که فیلمساز شود. مانی حقیقی اما تفاوت بزرگی با طرز تفکر پدربزرگش دارد. ابراهیم گلستان و فیلم خشت وآینه را میتوان نماینده سینمای روشنفکری و مدرن در سینمای ایران دانست اما مسیر مانی فارغ از قیاس مسیر متفاوتی است. او در سبکهای مختلف فیلم ساخته و هیچگاه خود را تکرار نکرده است. از فضای عاشقانه کنعان، سر از فضای غریب و سرد «پذیرایی ساده» درمیآورد و ناگهان سراغ یک فیلم ژانر متعلق به سینمای مستند ساختگی می رود که فقط دو سال طول میکشد تا یک کشتی عظیم را در دره ستارگان شبیهسازی کند و پسازآن یک کمدی فیلم فارسی برای بازگشت سرمایه میسازد. او غیرقابلپیشبینی است. شاید سال دیگر با یک عاشقانه برگردد، شاید سرکی به ژانر بکشد و شاید فروش خوب «۵۰ کیلو آلبالو» به دهانش مزه کند و دوباره سراغ کمدی برود. مانی حقیقی با اختلاف، غیرقابلپیشبینیترین فیلمساز امروز سینمای ایران است.

در ایام جشنواره مطلب کوتاهی درباره «اژدها وارد میشود» نوشتم و گذشتم، چرا که میپندارم نیاز بیشتری به شرح و بسط فیلم وجود ندارد. اساسا خود فیلم خیلی جدی نیست که حالا جدیاش بگیریم. اما صحبتهای «حقیقی» در نشست رسانهای فیلم و جنجالآفرینیاش، برخی را به پرسش واداشت تا آنجا که حضوری، پیامکی و تلگرامی از نوشته کوتاه من متعجب و خواسته بودند که مبسوطتر به فیلم بپردازم. هنوز هم براین باورم که نباید فیلم را خیلی جدی بگیریم و تن به «حاشیه» خواهی حقیقی بدهیم.
اژدها وارد میشود، تمامیتاش «جعل» است. از عنوانش که سوءاستفاده از نام فیلم کلاسیک مرحوم بروسلی است تا موضوعاش. پر از تناقض و راستنمایی دروغ است. صحبتهای حقیقی در جشنواره فیلمفجر هم بسیار متضاد و بر مدار حاشیهآفرینی برای فیلم استوار بود تا از این طریق برای اثری که فیلم نشده و سینما نیست پروپاگاندایی رسانهای بسازد. مثلا در حالی حقیقی از بیخ و بن منکر استعاری بودن فیلم میشود که میگوید: «به دنبال فضایی هستم که معانی پنهانی درآن وجود دارد و این بازی معانی برایم جذابیت دارد».
اوج این «بازی» جایی است که توانسته چند نفر از سیاست پیشگان معروف مانند حجاریان و زیباکلام (مسعود بهنود حذف شده است) را پای تریبونی بیاورد که موضوعی خیالی را مستند جلوه دهند. همچنین او تاکید دارد که : «جهانبینی بی معناست» یا اینکه از وجود جامعه و اجتماع تبری میجوید و برای اثبات حرفش متوسل به مارگارت تاچر میشود بنابراین از کسی که اساسا نافی جهانبینی است و … توقع اینکه جهانی از شگفتی و اعتقاد و ایمان خلق کند چندان بجا نیست و لذا اثرش متشتت و بی در و پیکر میشود.
اژدها وارد میشود، گیج است. دوربین واقعی و روی زمین به کار گرفته شده اما فضای سوررئال طراحی و به اجرا درآمده است. دوربین سیالیت ندارد. فقط در تعقیب کارهای عجیب و غریب است. آدمها واقعی هستند، ارجاعات فیلم تاکید بر اتفاقات تاریخی رئال دارد مانند تبعیدشدگان به قشم. ساواک، حرکت شورلتایم پالا و طراحی لباسها و … اما رویکردهای مختلف فانتزی شکل میگیرند. همه ارجاعات فیلم واقعیاند اما تلاش برای فانتزینگاری از سر و روی فیلم میبارد. موسیقی متن چنان بیرون میزند که برای لحظاتی سرسامآور میشود. اجرای صحنهها شلخته و ناقصاند. صحنههای داخل ماشین را بیاد بیاورید تا بیش از پیش به دمدستی بودن اجراها را دریابیم. سازنده ادعای شیکی و ساختارمندی دارد ولی از همه جای کار پاشیدگی میبارد. انسجامی در کار نیست. نه دوربین تابع دستوری فرمیک است و نه محتوای پر حجم، تحت عوامل فرم تبدیل به ساختاری یک دست شده است.
«اژدها وارد میشود» پر از ادا و اصول است. میخواهد تارانتینویی باشد. تلاش شده دیوید لینچی از کار درآید. بونوئلبازی کند. ولی هیچکدام نشده است. گونه (ژانر) ندارد. آشفته و فاقد قواعد است. مرتب ساحت عوض میکند. ظاهری پست مدرنیستی میگیرد ولی ماقبل مدرنیتهای است، چون سینمای کولاژی است. به همه چیز ناخنک میزند. از فیلمهای قدیمی معتبر در نزد شبه روشنفکران استفاده میکند. پای شخصیتها و هنرمندان و شاعران را به میان میکشد. اخوان ثالث، صفامنش، بهرام صادقی و … را خرج میکند تا بزرگ خاندان خود (یعنی گلستان) را به حد و قوارهی آنان ارتقا دهد. خلاصه به هر نکته و فکت هنری – تاریخی تمسک میجوید تا بلکه فیلمش رنگ و شکل روشنفکری بگیرد. هندیها و پرتقالیها و صفویه و حسن علی منصور را هزینه میکند تا شاید گذشته به امروز وصل شود (ولی نمیشود) و هر کدام ساز جداگانه ای میزنند. بنابراین اژدها وارد میشود فیلم مضمون است. محتوایش بیرون میزند. پازل ساختاریاش تکمیل نمیشود، چون خانه از پای بست ویران است.
حقیقی در نشست رسانهای فیلمش اصرار دارد که اهل نمادپردازی و سمبلگذاری نیست و چنین رویکردهایی را نشانه ترس و محافظهکاری فیلمسازان میشمارد. اما در عمل جای جای فضای فیلمش را از نشانه پر کرده است. مثلا شتر با آن هیبت، بادکنک، غار، اژدها، هندیها، کشتی به گل نشستهی دور افتاده از ساحل، استفاده از عنوان «والیه» برای منطقه وقوع اتفاقات و… به چه منظوری وارد فیلم شدهاند. شاید تا حدودی لنج را بشود در خدمت وقوع رویدادهای فیلم دانست و یاری دهنده زیبایی بصری شمرد، ولی فصل اجرای با وجود شتر که اساسا ضرورت پیشرفت قصه نیست و چه تلقی جز معانی پراکنی سمبلیک از آن میشود.
فیلمهای زیادی ساخته شدهاند که موضوعات واقعی را فانتزی کردهاند مانند ترور رییس جمهور که اگر کسی «بوش» را نمیشناخت باورش میشد که این شخصیت ترور شده است. ولی در این فیلمها تماشاگر را فریب نمیدهند بلکه با پرداخت خوب باورپذیر میکنند. حال آنکه در فیلم اژدها وارد میشود، یک سوژه و محتوای دروغی و جعلی، با انواع فاکتورها، واقعی و تاریخی معرفی شده است، خصوصا که از آدمهای شناخته شدهی فعال در سیاست، برای پذیرش و سندیت بخشی کار استفاده شده است. بنابراین تماشاگر به دلیل قوتهای فیلم نیست که همه چیز را باور میکند بلکه از رهگذر شکل و شمایل و حضور آدمهای سیاسی فریب میخورد که با موضوعی واقعی طرف هست. به ویژه که در تیتراژ شروع هم تاکید میشود که داستان واقعی است. حقیقی برای اینکه محکوم تاریخی نباشد، در تیتراژ پایانی «کد» گذاشته مبنی بر اینکه فیلم در زمستان ۹۴ تولید شده است!
به سیاق «ذماش بگفتی از مدحاش غافل نشو»، فیلم ویژگیهایی دارد که در وانفسای جشنواره کنونی قابل توجهاند، که اتفاقا همینها باعث شدهاند تا تماشاگر به اژدها وارد میشود روی خوش نشان دهد. مانند زیباییهای قشم که از نظر بسیاری از فیلمسازان پوشیده مانده است. همین که دوربین حقیقی از شهر و فضای بسته آپارتمانها و نمایش انواع پلشتی، زشتی ظاهری، یاس پراکنی، خودکشی، خیانت جنسی و… فاصله گرفته است، غنیمتی مهم است.
نکته دیگری که باید از حضور «حقیقی» در نشست رسانهای پس از اکران در جشنواره خرسند بود، اینکه گفت «ترس» در کار نیست. باب انتقاد تند و تیز باز است بدون اینکه تهدیدی در کار باشد. سینمای نمادپرداز را متعلق به دوران استبداد شاهنشاهی دانست و فضای امروز را آماده و حمایت کننده از کار هنری و آزادی برای هنرمندان معرفی کرد و … و او درست براساس واقعیتهای موجود در فضای سیاسی – اجتماعی ابراز نظر کرد که وجود همین فیلم و نشست دیروز و حرفهای ایراد شده (تا نفی جهان بینی) اثبات کننده حاکمیت آزادیخواه ایران اسلامی است.

“اژدها وارد میشود” دارای فرم روایی خاصی است. فیلم با یک قصه افسانه گونه آغاز میشود و ناگهان در سکانس بعدی فرمی شبیه به فیلمهای مستند پیدا میکند و ادعای واقعی بودن دارد. فیلم در کلیت خود سعی دارد مخاطب را بین واقعیت و افسانه نگه دارد. ازین منظر میتوان این اثر را یک “شبه مستند” نامید. فیلم را به طور کلی میشود به دو بخش روایی “شبه مستند” و “افسانه” تقسیم کرد. مشخصا ادعای واقعی بودن فیلم، تنها مربوط به بخش شبه مستند آن است. این ادعا نیز دقیقا پیش از آغاز نخستین سکانس شبه مستند مطرح میشود.
در فیلمنامه بازی با زمان و مکان فیلم بسیار آگاهانه صورت میگیرد. یکی از خلاقانه ترین و هنرمندانه ترین این بازی ها استفاده از بازجوی پیر در نقش جوانی خودش است. معادله ای که در فیلم مطرح میشود و به سرعت هم حل میشود و فیلم را وارد حاشیه های زمانی نمیکند.
شخصیت پردازی در فیلم وجود ندارد و تیپ هایی از قشر هنرمند، مهندس و اطلاعاتی را شاهد هستیم. با توجه به محتوای نمادگرایانه فیلم این تیپ سازی کاملا درست و بجاست. در اژدها وارد میشود قرار نیست با شخصیت خاصی ارتباط برقرار شود. قرار نیست با مرگ حفیظی تراژدی ایجاد شود. بنابراین زمان فیلم صرف شخصیت پردازی نمیشود. به همین دلیل بازی ها نیز تحت تاثیر نقش های نمادین قرار گرفته و در اندازه همان نقش ها قابل قبول است.
سبک اثر ممکن است سوررئال برداشت شود. ازآنجا که در تاریخ هنر هم سوررئالیسم در پی سمبولیسم شکل گرفته است این دو سبک شباهت های ظاهری بسیار زیادی با یکدیگر دارند. تفاوت عمده این دو سبک در روابط علت معلولی است که در سوررئالیسم روابط علت و معلولی بالکل شکسته و نقض میشود. در سینمای سوررئال نیز فضای وهم و خیال حاکم است. اژدها وارد میشود کمتر به نقض روابط علت و معلولی دست میزند. برعکس یک رابطه علی خاص در فیلم مطرح است: “علت زلزله، دفن مرده در قبرستان است.” ازآنجاییکه این اتفاق دوبار در فیلم رخ میدهد قطعا میتوان آنرا یک رابطه علی دانست. ضمنا فضای وهم و خیال هم در فیلم حکم فرما نیست و برعکس در بخشهای شبه مستند کاملا فضا ضد وهم و خیال است. این اثر را باید بیشتر دارای یک روایت سمبولیک دانست. شتر، اژدها، کشتی، کودک و حتی سه نقش اصلی فیلم میتوانند نمادهایی از مفاهیم مختلف باشند.
در طول فیلم با یک نوع واکاوی تاریخی مواجه میشویم. واکاوی تاریخی مانی حقیقی در رویدادهای گذشته پدربزرگش. این واکاوی تاریخی مارا به محل یک قبرستان دورافتاده و متروک در جزیره قشم میبرد. مکان بخش افسانه ای فیلم در کلیت خود جزیره قشم و با محوریت قبرستان متروک است. این قبرستان تاریخچه ای دارد که در فیلم ماجرای آن بیان میشود. تاریخچه آن بازمیگردد به فتح هرمز. یکی از فتوحات مهم ایران در دوره صفوی. شاید بشود گفت مهمترین فتح ایران همین فتح هرمز است که نهایتا منجر به خروج پرتغالیها از خلیج فارس میشود و بدون این فتح ممکن بود اصلا ایرانی وجود نداشته باشد. این فتح به کمک نیروی دریایی انگلیس و رهبری امام قلی خان در مقابل یکی از ابرقدرتهای زمان خود، یعنی پرتغال صورت میپذیرد. روز فتح هرمز به همین علت روز ملی خلیج فارس نیز نام گرفته است.
بخش افسانه ای فیلم که بیشتر زمان فیلم را هم به خود اختصاص داده است، همانطور که عنوان شد بیشتر در قبرستان پرتغالی ها جریان دارد. سوال مهمی که در خلاصه فیلم هم آمده است نیز اشاره به قبرستان دارد: “چرا سالها است کسى مرده اش را در این قبرستان دفن نکرده است؟” ماجرای فیلم نیز یک گره اصلی و یک سوال اصلی مطرح میکند: “راز زمین لرزه در قبرستان چیست؟” تمام مصاحبه هایی که در بخش شبه مستند انجام میشود نیز در همین راستاست و تمام فعل سه کاراکتر اصلی در بخش افسانه ای نیز در راستای کشف راز قبرستان است.
این قبرستان جاییست که دشنمان ایران در آن مدفون شده اند و کشتی پرتغالی نیز که نماد شکست دشمنان ایران است در همانجا قرار دارد. در طول داستان دوبار جنازه ای در قبرستان دفن میشود و قبرستان به لرزه در می آید. وجه مشترک این دو جنازه در ایرانی بودن آنهاست. مردم محلی قشم نیز مردگان خود را در قبرستان پرتغالیها دفن نمیکنند و در ابتدای فیلم هم خبر میرسد که اگر جنازه ای در این قبرستان دفن شود زمین دهن باز میکند. حفیظی به قشم آمده که جنازه یک تبعیدی سیاسی را تحویل بگیرد و درباره ماجرای خودکشی او تحقیق کند. او کشف میکند که تبعیدی خودکشی نکرده است و صحنه خودکشی ساختگی است. پس تبعیدی سیاسی یک ایرانی است که به نظر میرسد بیگناه به قتل رسیده است. زمانی که خاک جسد یک ایرانی را تحویل میگیرد به لرزه در می آید. گویی این خاک، این قبرستان، تحمل مرگ یک ایرانی بیگناه را ندارد. اینجا گورستان دشمنان ایران است. پس تا اینجا به یک پاسخ درباره راز قبرستان و اینکه چرا سالهاست هیچ کس جنازه ای در آن قبرستان دفن نمیکند دست پیدا کرده ایم.
حفیظی ابتدا ماجرا را باور نمیکند اما زمانیکه لرزه زمین را میبیند به دنبال کشف حقیقت ماجرا میرود. زمین شناس اعلام میکند که چنین پدیده ای از نظر علمی امکان ندارد و او هم کنجکاو به کشف حقیقت میشود و همراه اینها یک صدابردار عاشق طبیعت نیز هست. هر سه نفر جوان هستند. جوانانی حدودا ۲۵ الی ۳۰ ساله. این جوانان برای کشف حقیقت ماجرای زلزله، نهایتا دست به کندوکاو میزنند. کندوکاو در قبرستان تاریخی دشمنان ایران. و در نهایت یک کارگر در قعر زمین فرو میرود و موجودی سیاه با پوستی زبر و فلس دار و چشمانی خونین میبیند. یک اژدها. او در اعماق خاکی که دشمنان ایران را در خود جای داده است یک اژدها دیده است. “همه چیز در قبر حلیمه است”، “قبر حلیمه در قبرستان است” و “در قبرستان یک اژدها است”.
اژدها نماد قدرت است. قدرت ایران که زمانی ابرقدرت جهان را از خلیج فارس بیرون کرده است. این قدرت در زیر خاک مدفون شده و در محلی متروکه است و برای یافتن آن باید کندوکاو در لایه های زمینی باستانی کرد. به قول کیوان که در نوار ضبط شده اش میگوید بعد از پنجاه سال اژدها را در خیابانهای تهران میبیند که دیگر قدرتی ندارد و از تک و تا افتاده است. این همان اژدهایی است که زمانی پرتغالی ها را از خلیج فارس بیرون کرده است. پس میتوان گفت این اژدهاست که با مرگ بیگناهان ایرانی میغرد و زمین را میلرزاند یا به قول کیوان: “یک قبرستان زیر پایش میلرزید”.
از این منظر فیلم به زیبایی جوانانی را نشان میدهد که در تاریخ خود کندوکاو میکنند و پی به عظمت و قدرت کشور خود در لایه های تاریخ میبرند. اما پی بردن به این عظمت و قدرت تاریخی جرم محسوب میشود. آنها اژدها را در لایه های زیرین خاک پیدا کرده اند، قدرت و عظمت خود را در تاریخ خود جسته اند و ساواک، که گویی زندانبان این اژدهاست و مراقب است که کسی از وجود این اژدها مطلع نشود و موجب بیدار شدن آن نگردد.
سه جوان نماینده ای از اقشار مختلف هستند. بهنام، یک مهندس زمین شناس که بسیار جسور و بی باک است. کیوان، یک هنرمند با عاطفه و عاشق. همچنین بابک حفیظی، یک نماینده ساواک که برای بردن یک جنازه یک تبعیدی سیاسی به قشم آمده است. نقطه عطف سه کاراکتر را باید حفیظی دانست. او برای نخستین بار کنجکاو به ماجرای قبرستان شده است و دو نفر دیگر را هم اوست که با خودش به قشم میکشاند. مهندس زمین شناس تماما غرق در کندوکاوهای خودش در زمین شده است در صورتی که هنرمند سر به هواست و به دنبال عشق خودش، ضبط صدای سکوت طبیعت است. در بیشتر صحنه هایی که هنرمند را میبینیم دقیقا سرش رو به آسمان است. نمایی که باران میبارد،نمایی که در میان کوهها صدا ضبط میکند و در نماهایی دیگر او نگاهش به آسمان است و در واکاوی زمین قبرستان کمترین مشارکت را دارد. جاییکه مهندس در حال ساخت زلزله نگار دستی است، هنرمند علاقه مند به داستانهایی شده است که روی دیوارهای کشتی توسط زندانی تبعیدی نوشته شده است. این نوشته ها بخشهایی است از داستان ملکوت اثر بهرام صادقی. در این دو کاراکتر میتوان به وضوح علم و هنر را در جوان ایرانی دریافت. اما ماجرای بابک متفاوت است. او جوانی از نوع دیگر و کارمند ساواک است. در طول فیلم متوجه میشویم که او و سعید جهانگیری از اعضای گروهی هستند که در ساواک نفوذ کرده اند و به نوعی ضد ساواک هستند. نهایتا جنازه بابک نیز به خلیج فارس سپرده میشود.
برای درک بهتر بابک حفیظی، بهتر است اندکی از ملکوت بهرام صادقی بدانیم. رمان اینگونه آغاز میشود: “در ساعت یازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقای مودت حلول کرد.” یک آغاز بسیار سریع و کوبنده درست مانند آغاز کوبنده فیلم. دکتر حاتم در ملکوت، کسانی را که در بند هواهای نفسانی و لذتهای دنیوی هستند با تزریق آمپولهایی میکشد. دکتر حاتم در بخشی از رمان میگوید: “درد من این است: نمیدانم آسمان را قبول کنم یا زمین را. ملکوت کدام یک را؟” تمامی کاراکترهای فیلم در بند ملکوت زمینی هستند اما بابک اینگونه نیست. او نافرمانی میکند و پا روی قوانین کاری میگذارد. او به طور کامل نقطه مقابل چارکی است. چارکی شیطان است. چارکی چگونه در آن جهنم دره تخم مرغ و یخ پیدا میکند؟ او از همه کاراکترهای دیگر فرمانبردارتر است. ازین جهت میتوان میزان فرمانبرداری در هر کاراکتر را با پیوستگی او با ملکوت زمینی و روح شیطانی متناسب دانست. این میزان فرمانبرداری در چارکی آنقدر زیاد شده است که او را تبدیل به شیطان کرده است. اما بابک فرمانبردار نیست. او عاملی است که بهنام و کیوان را نیز با خود همراه میکند. اگر بهنام را عالم و کیوان را عاشق بدانیم بابک هیچکدام نیست. به همین دلیل هم اوست که به ملکوت آسمانی میپیوندد. بابک روشنفکر و حقیقت جوست.
بابک به دنبال کشف حقیقت ماجرای لرزه زمین است. همسر الماس به او میگوید که باید موجودی را با یک پای شکسته در دره ستاره ها پیدا کند و او را با پنج تیر بکشد. او به دره ستاره ها میرود و در آنجا یک شتر نشسته میبیند. تنها این بابک است که دوبار با شتر مواجه میشود. یکی در دره ستاره ها که شتر را میکشد و دیگری پس از آنکه تیر خورده و به نظر میرسد این روح حفیظی است که با روح شتر مواجه میشود.
شتر از پیچیده ترین نمادها در هنر است. در این فیلم میتوان از شتر چندین تعبیر متفاوت کرد. مهمترین تعبیر که بیشترین قرابت را با محتوا و مکان فیلم دارد اشاره به گنج است. باستان شناسان و گنج یابان در جنوب ایران میدانند که اگر در جایی از بیابان، کوهستان یا بر روی صخره ای علامتی شبیه شتر ببینند یعنی در آن نزدیکی یک گنج مدفون است. گفته میشود شتر نشسته بدین معناست که گنج در غاری نزدیک نهفته است. حفیظی شتر نشسته را درمیابد و بعد از آن در اعماق یک چاه درون کشتی حلیمه را میابد.حلیمه والیه را میزاید و خود میمیرد. در سکانس پایانی نیز روح حفیظی دوباره با شتر مواجه میشود و شتر دوباره به گنجی که در روستا جامانده است اشاره میکند و کیوان و بهنام بازمیگردند که والیه را با خود ببرند. پس ازین منظر میتوان گفت در فیلم از نوزاد به معنای نسل آینده و به عنوان یک گنج تعبیر شده است.
شتر در بسیاری از فرهنگ ها نماد سفری طولانی است. ازین جهت دومین بار که روح حفیظی با شتر مواجه میشود را میتوان به سفر آخرت نیز تعبیر کرد. همچنین نماد استقامت، بقا، پایداری و پایندگی است. دیگر تعابیری که میتوان از شتر کرد اعتدال، انطباق و میانه روی است. همچنین در فرهنگ ایران و عرب نماد آگاهی و دانایی نیز هست. همانطور که گفته شد نزدیکترین مفهوم نمادین شتر اشاره به گنج است. سایر مفاهیم صرفا برای آشنایی با نماد شتر و ازین جهت بیان میشود که از دیدگاههای دیگر نیز شاید قابل تعبیر باشد. اما همانطور که پیداست تعابیر دیگر چندان سنخیتی با محتوای اثر ندارد.
اژدها وارد میشود. از نام فیلم میتوان به نوعی امید را برداشت کرد. بدین معنا که قدرت از دست رفته کشور ایران دوباره در حال بازگشت است. با توجه به اینکه در فیلم از نسل آینده به عنوان گنج تعبیر شده است نزدیکترین برداشت از امید و قدرت همان نسل آینده ایران است.
اما باز هم میشود از نام فیلم تفاسیری دیگری کرد. یک تفسیر سیاسی با توجه به اینکه فیلم اشاراتی سیاسی نیز با آوردن صادق زیبا کلام و سعید حجاریان (که هر دو اصلاح طلب هستند و از طرفداران و حامیان دولت نیز محسوب میشوند) دارد بازگشت قدرت ایران است. در فتح هرمز، متحد ایران انگلیس بود و بدون کمک نیروی دریایی انگلیس این فتح بزرگ میسر نبود. اکنون هم ایران دست دوستی به طرف غرب دراز کرده است و میتوان ازین نظر “اژدها وارد میشود” را به امید برای بازگشت قدرت ایران در همکاری با غرب تفسیر کرد. البته چنین تعابیری قطعا از دیدگاههایی صرفا سیاسی ممکن است برداشت شود و کمتر جنبه های هنری و سمبولیک فیلم را مد نظر قرار خواهد داد.
در نهایت باید این فیلم را یکی از شاهکارهای سینمای ایران دانست. جاذبه های بصری و روایی فیلم آنچنان زیاد است که بدون هیچ دریافتی از محتوا نیز میتوان به راحتی به تماشای آن نشست.


۱- بعد از تماشای «اژدها وارد میشود» حداقل در مورد یک چیز میشود با اطمینان حرف زد. اینکه مانی حقیقی بهترین فیلمش را ساخته و علاقهاش در خلق فضایی نامتعارف و لحنی سوررئال را در قالب اثری تماشایی به کمال رسانده است. در «اژدها وارد میشود» با همان حقیقی «آبادان» و «کارگران مشغول کارند» و «پذیرایی ساده» مواجهیم که حالا ضمن حفظ برگ برندههای آن فیلمها و حذف معایبشان، برگ برندههای جدیدی رو میکند و اثری روی پرده میفرستد که میشود با خیال راحت عنوان جسورانهترین فیلم جشنواره امسال را در موردش به کار برد. حقیقی اما فیلمساز تنوعطلبی هم است و به همین دلیل در میان فیلمهایش تجربههای غیرمنتظرهای مثل «کنعان» و «پنجاه کیلو آلبالو» هم دیده میشود. «اژدها وارد میشود» اما یک قدرتنمایی تحسینبرانگیز است از فیلمسازی که حالا در ترکیب بداعت و جسارت و استفاده از مؤلفههای کمتر امتحانشده در سینمای ایران به مهارت رسیده است.
۲- «اژدها وارد میشود» از طرف دیگر تا اینجای جشنواره میتواند بهترین فیلمی به حساب بیاید که تماشایش بر پرده عریض سینما به تجربهای به شدتتأثیرگذار تبدیل میشود و جزئینگری عواملش از کارگردانی حقیقی گرفته تا آهنگسازی کریستف رضاعی و طراحی صحنه نگار نعمتی و طراحی لباس امیرحسین قدسی به ساخت فیلمی منتهی شده که جاهطلبی توأم با کاربلدی سازندگانش را نمیشود دست کم گرفت. به همین دلیل از همان دقایق ابتدایی فیلم و وقتی شورولت ایمپالای زرد رنگ بابک حفیظی (امیر جدیدی) بیابانهای قشم را طی میکند و به آن کشتی به گل نشسته مرموز میرسد فضایی پرتعلیق شکل میگیرد که گریبان مخاطب را تا آخر رها نمیکند و با ایدههای جنونآمیز و غیرمنتظرهاش بارها غافلگیرمان میکند؛ هم با فضاسازی بینظیر و هم با شخصیتهای عجیبی مثل جواد چارکی (علی باقری) و هم با فیلمبرداری چشمنواز هومن بهمنش که تماشای دستاوردش بر پرده یکی از سینماییترین تجربههای جشنواره امسال است.
۳- «اژدها وارد میشود» با هیچکدام از فیلمهای جشنواره امسال هم قابل مقایسه نیست و این تفاوت و تمایزش را بیش از هر چیز مدیون مؤلفههای ژانر و استفاده هوشمندانه از آنها در داستانپردازی و خلق حس و حال فیلم است. در سایت جشنواره برلین «اژدها وارد میشود» فیلمی ماجرایی / معمایی توصیف شده که بر اساس اتفاقاتی واقعی ساخته شده است. این اما فقط ظاهر قضیه است. هنگام تماشای فیلم حقیقی باید منتظر اثری تریلر یا تعلیقمحور باشیم که گهگاه به مؤلفههای ژانر ترسناک هم پهلو میزند و مثل همه فیلمهای موفق این ژانرها از ابهام، ماجراجویی، موسیقی و بستر جغرافیایی بهره فراوانی میبرد. کدام فیلم سینمای ایران را میشود در تا این حد در نمایش فضای رعبآور جنوب کشور و استفاده از جغرافیا، افسانهها و فانتزیهای خیالی آن موفق دانست؟ چطور میشود فیلم را تماشا کرد و در مورد هوشمندی فیلمساز در تلفیق قواعد چند ژانر و رسیدن به لحنی غریب و نامأنوس اما جذاب و درگیرکننده ننوشت؟ «اژدها وارد میشود» را باید از این نظر فیلمی دانست که در عین وفاداریاش به قواعد ژانر اثری به شدت ژانرگریز هم به نظر میرسد. لحن غریب فیلم تا حد زیادی معلول همین وضعیت دوگانه است.
۴- جدیدترین فیلم مانی حقیقی در کنار همه ارزشهایش میتواند نمایندهای آبرومند هم برای سینمای ایران در جشنوارههای خارجی باشد که در مدل فیلمسازی نه سنت اصغر فرهادی را دنبال میکند و نه فرمول جعفر پناهی و نه سبک تثبیتَشده عباس کیارستمی را. «اژدها وارد میشود» میتواند در قامت اثری اصیل، چارچوب هویتی خودش را برای مخاطبان جهانی به رخ بکشد و با روایت درگیرکنندهاش حتی کسانی که با بستر تاریخی و اشارات بومیاش آشنایی ندارند را جذب فیلم کند. به همین دلیل هنر حقیقی در رسیدن به زبانی بینالمللی در فیلم یکی دیگر برگ برندههای قابل دفاع آن است که میشود حدس زد با استقبال خوبی هم در خارج از کشور مواجه میشود و جوایزی را نصیب تیم سازنده میکند. فیلم با کمک این تمهیدها میتواند هم به فیلمی تحسینبرانگیز برای مخاطب عام و هم به اثری تماشایی برای مخاطب خاص تبدیل شود.
۵- در جایی از فیلم از زبان کیوان حداد (احسان گودرزی) میشنویم: «یه مگس رو در حال پرواز کشتم. مرگ خوش یعنی این. آخرین تصویری که داره تصویر پروازه. آخرین تصویری که من میبینم چی میتونه باشه؟». «اژدها وارد میشود» پر است از چنین جملههای جذابی که کمک زیادی به شکلگرفتن فضای وهمانگیز فیلم میکنند. همینطور غافلگیریهایی مثل صدای خاطرهانگیز منوچهر انور یا صدای دلنشین علی مصفا یا حضور کنجاویبرانگیز چهرههایی مثل سعید زیباکلام و سعید حجاریان که ظاهرا به دلیل ممیزی جایگزین چهره و صدای مسعود بهنود شدهاند. ایدههای دیوانهواری هم مثل سکانس درمان چارکی به دست الماس (نادر فلاح) دارد که به این زودیها از یادمان نمیروند. در مورد همه این ویژگیها میشود در زمان اکران فیلم مفصل نوشت و دلایل اثرگذاریشان را بررسی کرد. میشود اشکالاتی جزئی هم به نحوه استفاده از برخی ایدهها وارد کرد. اما از همین حالا میشود مطمئن بود «اژدها وارد میشود» نه تنها یکی از بهترین آثار جشنواره فجر، بلکه یکی از فیلمهایی است که در سینمای ایران ماندگار میشود و تماشایش خیلیها را سرشار لذت میکند؛ لذتی که در کمتر فیلمی از سینمای چند سال اخیرِ ایران میشود مشابهش را ردیابی کرد.

١- مانی حقیقی در سال ۱۳۷۴ کتابی به نام «سرگشتگی نشانهها (نمونههایی از نقد پسامدرن)» منتشر کرد که با اقبال عمومی مواجه شد. او که فرزند خانوادهای سینمایی بود و فلسفه خوانده بود، بالاخره سراغ فیلمسازی رفت. «اژدها وارد میشود» آخرین ساخته حقیقی است که در جشنواره سی و چهارم در بخش مسابقه حضور دارد. اسم فیلم یادآور یکی از مجموعه فیلمهای«بروسلی» رزمیکار شهیر آسیای شرق است… و این نخستین سرگشتگی نشانههای این فیلم است. جالب آنکه «اژدها وارد میشود» در جشنواره فیلم برلین هم حضور دارد.
٢- حقیقی میگوید نمیخواهد درباره فیلمش حرف بزند. «اژدها وارد میشود» خودش حرف میزند. هیچکس هم نیست که راست و دروغش را از او بپرسد، وقتی کارگردانش سکوت میکند! حقیقی در آخرین ساختهاش هر کاری دلش خواسته کرده و تا توانسته به چشمهایی گیرا از صداقت و خیره به تماشاگران فیلم کار خودش را کرده است. آخرین ساخته مانی حقیقی کارناوالی از صداقت در مضمون و مجموعهای از اعترافات سنگین است. اعتراف آدمهای فیلم و شاید بیش از همه اعتراف کارگردانش. اینکه حقیقی دقیقا به چه چیز اعتراف کرده، قرار است سرگرمی مخاطب را بسازد.
٣- سالها پیش و در پی زلزلههای سهمگینی که در قشم رخ میداد، طی رانش وحشتناک زمین بخشهایی از ساحل این جزیره زیبا با بخش کوهستانی جزیره جابهجا شد. طی این جابهجایی یکی از لنجها از ساحل به دره ستارگان منتقل شد. لنجی که هنوز هم هست و بومیها به دلیل اعتقاداتشان پا به آن نمیگذارند. با اینهمه حقیقی وارد آن شده و فیلم ساخته است زلزلهای که بوده یا نبوده و لنجی که بوده یا نبوده…
نکته انحرافی!
در سال ۴۷ نمایشنامهای از عباس نعلبندیان و به کارگردانی آربی آوانسیان به صحنه رفت که در همان سال پرویز کیمیاوی آن را فیلمبرداری کرد. اما فیلم به طرز مرموزی در همان سال گم شد و تا به امروز هم این فیلم به عنوان تنها سند واقعی از آثار نعلبندیان و یکی از اسرار جامعه تئاتری در هالهای از ابهام است. ۴۸ سال بعد مانی حقیقی صحنهای از این اجرا را در فیلمش به کار برده است. او بعد از طی کردن مسیری البته نه چندان پیچیده به فیلمی نایاب از این تئاتر دست یافته است.
ادامه…
۴- «اژدها وارد میشود» محصول یک پژوهش مفصل است. پژوهشهای علمی و تاریخی مبنای ساخت فیلم هستند. از زلزلهشناسی و زمینشناسی تا جزییاتی دیگر که برای فیلم لازم بود، اما این همه جزییات مورد نیاز برای فیلم نبود، ویژگیهای خاص منطقه و نکاتی از این دست هم باید قبل از شروع فیلمبرداری به دست میآمد.
۵- مانی حقیقی پس از سالها تحقیق و تفحص درباره نشانههای سرگشته سرانجام توانسته آنها را در «اژدها وارد میشود» رستگار کند. نشانههای فیلم فقط به خودشان ارجاع میدهند، شاید هم ارجاع نمیدهند. پس نباید به دنبال مابهازای بیرونی آن رفت.
۶- نمیتوان از بازیهای درخشان فیلم چشمپوشی کرد. بازیگران این فیلم همه تلاششان را میکنند تا به حقیقت واقعه وفادار باشند و در این میان باید به شکلی شایسته بازی لیلی گلستان را ستود که سالها دوری از سینما را در خانوادهای سینمایی با بازی در یک فیلم جبران کرده است. بازی سعید حجاریان و صادق زیبا کلام هم جالب توجه است. این دو هم وفادار به حقیقت واقعه هستند… البته حقیقتی که وجود نداشت.
٧- «اژدها وارد میشود» کلاه زیبایی است که به سر ما گذاشته میشود و از آن لذت میبریم. حقیقی در این فیلم به همان چیزی نزدیک میشود که در مقدمه سرگشتی نشانهها نوشت: «پیدا نیست که مخالفت یا موافقت با اندیشه پسامدرن در کشورهایی که تحولشان بر خطی موازی و بدون تقاطع با تحول مدرنیته انجام شده، به چه معنا میتواند باشد. ارایه این اندیشه در این کشورها، تنها به کار ارضای گونهای کنجکاوی فرهنگی میآید. اما اینگونه ارضای فرهنگی، جدا از پیامدهای ممکنش در آینده، به چنان لذت پرمخاطرهای در زمان حال میانجامد که به راستی توجیهکننده خوبی یا بدی هر یک از آن پیامدهاست!»
٨- در این فیلم همه حضور دارند، آنهایی هم که نیستند آثارشان هست. از خانواده کارگردانش گرفته تا شاعران و دیگران. تو گویی این فیلم یک گوی پر از آب است که نامها و نشانهها و آدمها در آن شناورند. کارگردان از هر چیز و هر کس تکهای کنده است. مخاطبان جدی سینما که روی آدمها و نامها و آثار تعصبی کلاسیک دارند، شاید این فیلم برآشفتهشان کند. «اژدها وارد میشود» اگرچه «زلیگ» وودی آلن را به یاد میآورد اما کمر روایت فیلم زیر بار این همه نام و نشانه و شخصیت خم میشود. در ساحتی استعاری اژدها به تاریخ حمله کرده است!
١٠- «اژدها وارد میشود» علیه حافظه است و با کمی تسامح علیه هر تاریخ جدی است. اما ادعای فیلم بیش از آن چیزی است که عرضه میکند. این کولاژ که در بخشهایی (به ویژه دره ستارگان) چشمنواز نیز هست، مقهور تفرعنی است که در هر کات فیلم، به شکلی رقصان عرض پرده سینما را طی میکند. تماشاگر بیش از فیلم کارگردان جذابش را میبیند. ابراهیم گلستان، خشت و آینه، لیلی گلستان، مهدی اخوان ثالث، کامران صفامنش، ملکوت بهرام صادقی و غیره، مرزهایی هستند که ایجاد میشوند تا فیلمساز با عبور و عدول از آنها ادیپوارزاده شود.
١١- «اژدها…» یک سرگرمی است. دستکم ادعای این را دارد. اما در نهایت روشنفکریاش را به رخ میکشد. فیلم پر از ارجاع به تاریخ روشنفکری است. این امر تا آن حد جدی است که داستان اصلی فیلم از دل یکی از خاصترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و یکی از خاصترین روشنفکرانش بیرون میآید. اینگونه است که در «اژدها وارد میشود» همه برای مانی حقیقی پدری میکنند تا او پسر شود. پسری سرکش که اصرار دارد به حافظه خانواده (تاریخ هنر و روشنفکری) حمله کند تا تاریخ خودش را بسازد. تاریخی که ساخته نمیشود مگر درون همین خانواده عظیم. این هم از آن طنزهای بزرگ روزگار است.
١٢- «اژدها وارد میشود» کلاه گشادی بر سر سینمای ایران است. در تندباد آثار اجتماعی تلخ و کمدیهای سطحی، فیلمی برای خود است که برکنار از این تعهدات آشکار مانیفستگونه راه خودش را میرود. مانی حقیقی در این فیلم به همه مشکوک است!
«اژدها…» مثل همین نوشته است. گاهی جدی، گاهی شوخی. در نامها و نشانهها جدی و واقعی است. در کاری که با آنها میکند یکسره در کار تردستی است.